391
تحفة الأولياء ج3

۱۹۹۱.على بن ابراهيم ، از پدرش ، از بعضى از اصحاب خويش ، از عمرو بن شمر ، از جابر ، از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :«چون اميرالمؤمنين عليه السلام از مدينه بيرون آمد و اراده داشت كه به جانب بصره رود ، و در ربذه فرود آمد؛ پس مردى از قبيله محارب به خدمت آن حضرت رسيد و عرض كرد كه : يا اميرالمؤمنين! در ميان قوم خود متحمل دينى شده ام كه بر ديگرى لازم بود ، و قبول كرده ام كه آن را ادا كنم . و در طايفه اى چند از ايشان سؤال كردم كه با من مواسات و برابرى نمايند و مرا يارى كنند؛ پس زبان هاى ايشان به سوى من پيشى گرفت ، به منع آن چه از ايشان خواستم . يا اميرالمؤمنين! پس تو ايشان را امر كن به يارى كردن من ، و برانگيختن ايشان بر مواسات با من . حضرت فرمود كه : ايشان در كجايند؟ عرض كرد كه : اين جماعت گروهى از ايشانند ، در آنجا كه مى بينى» . حضرت باقر عليه السلام فرمود : «پس اميرالمؤمنين ناقه خويش را حركت دادند ، به وضعى كه آن ناقه را در رفتار بيش از آن ممكن نبود؛ پس آن ناقه گام هاى خُرد برمى داشت ، و در رفتار به شترمرغ شباهت داشت . بعد از آن، بعضى از اصحاب آن حضرت در طلب ناقه به اين طريق مى رفت ، و بعد از مشقّت ها و شدّت هاى پى در پى ، آخر به آن ناقه نرسيد . و اميرالمؤمنين عليه السلام به آن قوم رسيد ، و بر ايشان سلام كرد و از ايشان پرسيد كه : چه چيز ايشان را از مواسات و يارى كردن صاحب و يار خويش منع مى كند؟ پس آن قوم از آن مرد شكايت كردند و او از ايشان شكايت نمود . اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود كه : هر مردى با عشيره و قبيله خود پيوند مى كند (يعنى بايد كه صله ايشان را به جا آورد) زيرا كه ايشان از ديگران به نيكى او ، و به آن چه در دست دارد سزاوارترند . و بايد كه هر قبيله اى با برادر و كسان خويش پيوند كنند ، اگر روزگار او را به سر درآورد ، و دنيا از او روى بگرداند؛ زيرا كه كسانى كه به هم مى پيوندند و به يكديگر بذل و بخشش مى كنند ، مأجور و مثاب خواهند بود ، و آنان كه از يكديگر مى بُرند و پشت به هم مى كنند ، مَوْزوُر باشند كه گناه و وبال بر ايشان بار شود . بعد از آن، ناقه خود را برانگيخت و به جهت ترغيب آن در رفتن ، فرمود : حل» ۱ .

۱۹۹۲.محمد بن يحيى ، از احمد بن محمد بن عيسى ، از عثمان بن عيسى ، از يحيى ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :«اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود كه : مرد هرگز نبايد كه رو گردان شود از قبيله خود ، و اگرچه صاحب مال و فرزندان باشد ، و نه از دوستى و گرامى داشتن و دفع كردن ايشان ، به دست ها و زبان هاى ايشان؛ زيرا كه ايشان سخت ترين مردمانند از روى رعايت و نگهبانى از پس پشت او ، و بر او از همه ايشان مهربان ترند ، و امور پراكنده او را از همه ايشان بيشتر جمع مى كنند ، اگر مصيبتى به او برسد يا پاره اى از امرهاى ناخوش بر او فرود آيد . و هر كه دستش را از پيوند خويشانش درهم گيرد و به ايشان عطا نكند ، جز اين نيست كه يك دست از ايشان درهم گيرد ، و از ايشان دست هاى بسيار از او درهم گرفته مى شود . ۲ و هر كه طرف و كنارش نرم و ملايم باشد ، دوست و آشنايى كه دارد ، دوستى را از او مى شناسد و مى داند . و هر كه دست خويش را به معروف و نيكى بگشايد ، چون او را يابد ، خدا او را در آن چه انفاق كرده عوض و جانشين خواهد داد در دنيا ، و در آخرت از برايش مضاعف مى گرداند . و زبانِ راست كه دروغ نگويد ، منفعتش از براى مرد آن است كه خدا آن را در ميان مردمان بهتر از مالى قرار مى دهد كه يا آن را مى خورد ، يا به ديگران ميراث مى دهد . و البتّه بايد كه يكى از شما تكبّر و بزرگى را در نفس خويش ، و دورى را از خويشان خويش ، نيفزايد ، اگر در باب مال ، توانگر باشد ۳ . و البتّه بايد كه يكى از شما بى رغبتى را در حقّ برادر خويش ، و دورى را از او نيفزايد ، هرگاه جوانمردى از او نبيند ، و در امر مال درويش و محتاج باشد . و بايد كه يكى از شما غافل نباشد از صاحبان خويشى كه با ايشان فقر و احتياج باشد ، و از بستن رخنه آن احتياج ، به چيزى كه او را نفع نبخشد ، اگر آن را نگاه دارد ، و او را زيان نرساند ، اگر آن را نيست و نابود گرداند» (يعنى به مال بى خاصيت او را اعانت كند) .

1.و حل ـ به فتح حا و سكون لام يا به كسر و تنوين ـ ، آن صوتى است كه از براى راندن و از جا به در آوردن ناقه مى گويند . (مترجم)

2.و احتمال دارد كه گرفتن دست ، كنايه باشد از باز ايستادن از اذيّت . (مترجم)

3.و مى تواند كه معنى اين باشد كه ، توانگرى يكى از شما ، اين صفات ناپسنديده را در او زياد نكند ، وليكن اوّل ، به حسب لفظ ، ظاهرتر است.


تحفة الأولياء ج3
390

۱۹۹۱.عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ ، عَنْ جَابِرٍ ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام ، قَالَ :«لَمَّا خَرَجَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يُرِيدُ الْبَصْرَةَ نَزَلَ بِالرَّبَذَةِ ، فَأَتَاهُ رَجُلٌ مِنْ مُحَارِبٍ ، فَقَالَ : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، إِنِّي تَحَمَّلْتُ فِي قَوْمِي حَمَالَةً ، وَإِنِّي سَأَلْتُ فِي طَوَائِفَ مِنْهُمُ الْمُؤَاسَاةَ وَالْمَعُونَةَ ، فَسَبَقَتْ إِلَيَّ أَلْسِنَتُهُمْ بِالنَّكَدِ ، فَمُرْهُمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ بِمَعُونَتِي ، وَحُثَّهُمْ عَلى مُؤَاسَاتِي ، فَقَالَ : أَيْنَ هُمْ؟ فَقَالَ : هؤُلَاءِ فَرِيقٌ مِنْهُمْ حَيْثُ تَرى».
قَالَ : «فَنَصَّ رَاحِلَتَهُ فَادَّلَفَتْ كَأَنَّهَا ظَلِيمٌ ، فَدَلَفَ بَعْضُ أَصْحَابِهِ فِي طَلَبِهَا ، فَلَأْياً بِلَأْيٍ مَا لُحِقَتْ ، فَانْتَهى إِلَى الْقَوْمِ ، فَسَلَّمَ عَلَيْهِمْ ، وَسَأَلَهُمْ مَا يَمْنَعُهُمْ مِنْ مُوَاسَاةِ صَاحِبِهِمْ ، فَشَكَوْهُ وَشَكَاهُمْ ، فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام : وَصَلَ امْرُؤٌ عَشِيرَتَهُ ؛ فَإِنَّهُمْ أَوْلى بِبِرِّهِ وَذَاتِ يَدِهِ ، وَوَصَلَتِ الْعَشِيرَةُ أَخَاهَا إِنْ عَثَرَ بِهِ دَهْرٌ وَأَدْبَرَتْ عَنْهُ دُنْيَا ؛ فَإِنَّ الْمُتَوَاصِلِينَ الْمُتَبَاذِلِينَ مَأْجُورُونَ ، وَإِنَّ الْمُتَقَاطِعِينَ الْمُتَدَابِرِينَ مَوْزُورُونَ».
قَالَ : «ثُمَّ بَعَثَ رَاحِلَتَهُ ، وَقَالَ : حَلْ» .

۱۹۹۲.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسى ، عَنْ يَحْيى ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام ، قَالَ :«قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام : لَنْ يَرْغَبَ الْمَرْءُ عَنْ عَشِيرَتِهِ وَإِنْ كَانَ ذَا مَالٍ وَوَلَدٍ ، وَعَنْ مَوَدَّتِهِمْ وَكَرَامَتِهِمْ وَدِفَاعِهِمْ بِأَيْدِيهِمْ وَأَلْسِنَتِهِمْ ، هُمْ أَشَدُّ النَّاسِ حِيطَةً مِنْ وَرَائِهِ وَأَعْطَفُهُمْ عَلَيْهِ وَأَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِيبَةٌ أَوْ نَزَلَ بِهِ بَعْضُ مَكَارِهِ الْأُمُورِ ؛ وَمَنْ يَقْبِضْ يَدَهُ عَنْ عَشِيرَتِهِ ، فَإِنَّمَا يَقْبِضُ عَنْهُمْ يَداً وَاحِدَةً ، وَيُقْبَضُ عَنْهُ مِنْهُمْ أَيْدٍ كَثِيرَةٌ ؛ وَمَنْ يُلِنْ حَاشِيَتَهُ ، يَعْرِفْ صَدِيقُهُ مِنْهُ الْمَوَدَّةَ ؛ وَمَنْ بَسَطَ يَدَهُ بِالْمَعْرُوفِ إِذَا وَجَدَهُ ، يُخْلِفِ اللّهُ لَهُ مَا أَنْفَقَ فِي دُنْيَاهُ ، وَيُضَاعِفْ لَهُ فِي آخِرَتِهِ ؛ وَلِسَانُ الصِّدْقِ لِلْمَرْءِ يَجْعَلُهُ اللّهُ فِي النَّاسِ خَيْراً مِنَ الْمَالِ يَأْكُلُهُ وَيُوَرِّثُهُ ، لَا يَزْدَادَنَّ أَحَدُكُمْ كِبْراً وَعِظَماً فِي نَفْسِهِ وَنَأْياً عَنْ عَشِيرَتِهِ إِنْ كَانَ مُوسِراً فِي الْمَالِ ، وَلَا يَزْدَادَنَّ أَحَدُكُمْ فِي أَخِيهِ زُهْداً وَلَا مِنْهُ بُعْداً إِذَا لَمْ يَرَ مِنْهُ مُرُوَّةً وَكَانَ مُعْوِزاً فِي الْمَالِ ، وَلَا يَغْفُلُ أَحَدُكُمْ عَنِ الْقَرَابَةِ بِهَا الْخَصَاصَةُ أَنْ يَسُدَّهَا بِمَا لَا يَنْفَعُهُ إِنْ أَمْسَكَهُ ، وَلَا يَضُرُّهُ إِنِ اسْتَهْلَكَهُ» .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 186713
صفحه از 764
پرینت  ارسال به