۲۰۱۸.محمد بن يحيى ، از احمد بن محمد بن عيسى ، از على بن حكم و چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند ، از احمد بن ابى عبداللّه ، از اسماعيل بن مهران و هر دو ، از سيف بن عميره ، از عبداللّه بن مسكان ، از عمّار بن حيّان كه گفت : امام جعفر صادق عليه السلام را خبر دادم به نيكى پسرم اسماعيل . به من فرمود كه :«هر آينه او را دوست مى داشتم و دوستيم به او زياد شد . به درستى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله خواهر رضاعى داشت ، و به خدمت آن حضرت آمد . چون پيغمبر به خواهر خود نظر كرد ، به ديدنش شاد و خوشحال شد ، و لحاف خود را از برايش گسترد و او را بر بالاى آن لحاف نشانيد . بعد از آن شروع فرمود كه با او حديث مى كرد و سخن مى گفت و در رويش مى خنديد . بعد از مدّتى آن زن برخاست و رفت و برادرش آمد؛ پس پيغمبر آن تعارف و نوازشى كه با خواهر كرده بود ، با برادر نكرد . به آن حضرت عرض شد كه : يا رسول اللّه ! با خواهرش نوازشى كردى كه با او نكردى ، با آنكه او مرد است . فرمود :زيرا كه خواهرش به پدر و مادرش از او نيكوكارتر بود» .
۲۰۱۹.محمد بن يحيى ، از احمد بن محمد بن عيسى ، از على بن حكم ، از سيف بن عميره ، از عبداللّه بن مسكان ، از ابراهيم بن شعيب روايت كرده است كه گفت : به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كردم كه : پدرم بسيار پير و ناتوان شده است ، و چون كارى را اراده داشته باشد ، ما او را برمى داريم؛ چه خود قادر بر راه رفتن نيست . فرمود كه :«اگر توانى كه اين را نسبت به او متوجّه شوى ، چنان كن ، و به دست خود لقمه را در دهانش بگذار؛ زيرا كه همين دو ، فردا از براى تو بهشت ، و باعث دخول آن است» .