481
تحفة الأولياء ج3

۲۱۳۶.محمد بن يحيى ، از محمد بن احمد ، از سيّارى ، از محمد بن جمهور روايت كرده است كه گفت : نجاشى كه مردى است از دهقانان و كدخدايان ، عامل ديوان بود كه بر اهواز و فارس گماشته بود . بعضى از كاركنانش به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كرد كه : در ديوان نجاشى بر من خراجى هست ـ و خراج ، به فتح خاء ، حاصل ملكى است كه به پادشاهان دهند ـ و نجاشى مؤمن است كه به طاعت تو ديندارى مى كند و به امامت تو اعتقاد دارد؛ پس اگر صلاح دانى كه در باب من نامه اى به او بنويسى ، بسيار لطف فرموده اى . راوى مى گويد كه : حضرت صادق به نجاشى نوشت كه :«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ؛ برادرت را شاد گردان تا خدا تو را شاد گرداند». راوى مى گويد كه : پس در هنگامى كه نامه حضرت بر نجاشى وارد شد ، صاحب نامه بر او داخل شد و او در مجلس خود نشسته بود . و چون مجلس خلوت شد نامه مبارك را به نجاشى داد و گفت كه : اينك نامه امام جعفر صادق عليه السلام است؛ پس نجاشى نامه را بوسيد و آن را بر چشم هاى خود گذاشت و به صاحب نامه گفت كه : چه حاجت دارى؟ گفت كه : بر من خراجى است در ديوان تو . نجاشى با او گفت كه : دادنى تو چه قدر مى شود؟ گفت كه : ده هزار درم؛ پس نجاشى نويسنده خود را طلبيد و او را امر فرمود كه ده هزار درم به نيابت او بدهد . بعد از آن، او را از آن مبلغ خلاص كرد و اسمش را از دفتر بيرون كرد و نويسنده را امر فرمود كه همين ده هزار درم را در سال آينده از برايش ثابت دارد . بعد از آن به صاحب نامه گفت كه : آيا تو را شاد گردانيدم؟ گفت : آرى ، فداى تو گردم! پس امر كرد كه يك اسب و يك كنيز و غلامى به او دهند ، و امر كرد كه يك صندوق از جامه نيز به او دهند . و در هر يك از آنها كه به او مى داد مى گفت كه : آيا تو را شاد گردانيدم؟ و او مى گفت : آرى ، فداى تو گردم! و در هر مرتبه كه مى گفت : آرى ، از برايش زياد مى كرد تا آن كه فارغ گرديد . بعد از آن با وى گفت كه : بردار فرش اين حجره را كه من در آن نشسته بودم در هنگامى كه به من تسليم كردى نامه آقاى مرا ـ كه آن نامه را در آن به من دادى ـ ، و حوائج خود را به من خبر ده و هر مطلبى كه دارى به من برسان .
راوى مى گويد كه : آن مرد چنين كرد و هر مطلبى كه به نجاشى داشت برمى آورد . و آن مرد بعد از آن بيرون آمد و به خدمت حضرت صادق عليه السلام رسيد و آن حضرت را به اين قصّه خبر داد؛ به طورى كه اتّفاق افتاده بود؛ پس حضرت شروع كرد كه اظهار شادى مى فرمود به آن چه نجاشى كرده بود . آن مرد عرض كرد كه : يابن رسول اللّه ! گويا كه آن چه با من كرده است تو را شاد گردانيد؟ فرمود : «آرى ، به خدا سوگند كه خدا و رسولِ او را شاد گردانيد» .


تحفة الأولياء ج3
480

۲۱۳۶.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ ، عَنِ السَّيَّارِيِّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ ، قَالَ :
كَانَ النَّجَاشِيُّ ـ وَ هُوَ رَجُلٌ مِنَ الدَّهَاقِينِ ـ عَامِلاً عَلَى الْأَهْوَازِ وَفَارِسَ ، فَقَالَ بَعْضُ أَهْلِ عَمَلِهِ لِأَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام : إِنَّ فِي دِيوَانِ النَّجَاشِيِّ عَلَيَّ خَرَاجاً وَهُوَ مُؤْمِنٌ يَدِينُ بِطَاعَتِكَ ، فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تَكْتُبَ لِي إِلَيْهِ كِتَاباً .
قَالَ : فَكَتَبَ إِلَيْهِ أَبُو عَبْدِ اللّهِ عليه السلام :
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، سُرَّ أَخَاكَ ؛ يَسُرَّكَ اللّهُ».
قَالَ : فَلَمَّا وَرَدَ الْكِتَابُ عَلَيْهِ ، دَخَلَ عَلَيْهِ وَهُوَ فِي مَجْلِسِهِ ، فَلَمَّا خَلَا نَاوَلَهُ الْكِتَابَ ، وَقَالَ : هذَا كِتَابُ أَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام ، فَقَبَّلَهُ ، وَوَضَعَهُ عَلى عَيْنَيْهِ ، وَقَالَ لَهُ : مَا حَاجَتُكَ؟ قَالَ : خَرَاجٌ عَلَيَّ فِي دِيوَانِكَ ، فَقَالَ لَهُ : وَ كَمْ هُوَ؟ قَالَ : عَشَرَةُ آلَافِ دِرْهَمٍ ، فَدَعَا كَاتِبَهُ ، وَأَمَرَهُ بِأَدَائِهَا عَنْهُ ، ثُمَّ أَخْرَجَهُ مِنْهَا ، وَأَمَرَ أَنْ يُثْبِتَهَا لَهُ لِقَابِلٍ، ثُمَّ قَالَ لَهُ : سَرَرْتُكَ؟ فَقَالَ : نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ ، ثُمَّ أَمَرَ لَهُ بِمَرْكَبٍ وَجَارِيَةٍ وَغُلَامٍ ، وَأَمَرَ لَهُ بِتَخْتِ ثِيَابٍ ، فِي كُلِّ ذلِكَ يَقُولُ لَهُ : هَلْ سَرَرْتُكَ؟ فَيَقُولُ : نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ ، فَكُلَّمَا قَالَ : نَعَمْ ، زَادَهُ حَتّى فَرَغَ ، ثُمَّ قَالَ لَهُ : احْمِلْ فُرُشَ هذَا الْبَيْتِ الَّذِي كُنْتَ جَالِساً فِيهِ حِينَ دَفَعْتَ إِلَيَّ كِتَابَ مَوْلَايَ الَّذِي نَاوَلْتَنِي فِيهِ ، وَارْفَعْ إِلَيَّ حَوَائِجَكَ .
قَالَ : فَفَعَلَ ، وَخَرَجَ الرَّجُلُ ، فَصَارَ إِلى أَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام بَعْدَ ذلِكَ ، فَحَدَّثَهُ بِالْحَدِيثِ عَلى جِهَتِهِ ، فَجَعَلَ يُسَرُّ بِمَا فَعَلَ ، فَقَالَ الرَّجُلُ : يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ ، كَأَنَّهُ قَدْ سَرَّكَ مَا فَعَلَ بِي؟
فَقَالَ : «إِي وَاللّهِ ، لَقَدْ سَرَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ» .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 186668
صفحه از 764
پرینت  ارسال به