577
تحفة الأولياء ج3

۲۲۹۰.على بن ابراهيم ، از محمد بن عيسى ، از يونس ، از صفوان جمّال روايت كرده است كه گفت : امام جعفر صادق عليه السلام فرمود :«جز اين نيست كه مؤمن كسى است كه چون خشم گيرد ، خشمش او را از حق بيرون نبرد . و چون خشنود گردد ، خشنوديش او را در امر باطل درنياورد . و چون قادر شود ، بيشتر از آن چه او را مى رسد فرا نگيرد» .

۲۲۹۱.محمد بن يحيى ، از احمد بن محمد بن عيسى ، از على بن نعمان ، از ابن مسكان ، از سليمان بن خالد ، از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه حضرت باقر عليه السلام فرمود كه :«اى سليمان! آيا مى دانى كه مسلمان كيست؟» عرض كردم كه : فداى تو گردم! تو بهتر مى دانى . فرمود كه : «مسلمان كسى است كه مسلمانان از زبان و دست او سالم باشند» . بعد از آن فرمود كه : «آيا مى دانى مؤمن كيست؟» سليمان مى گويد كه : عرض كردم : تو بهتر مى دانى . فرمود كه : «مؤمن كسى است كه مسلمانان او را بر مال ها و جان هاى خويش امين دارند . و بر مسلمان حرام است كه بر مسلمانى ستم كند ، يا او را وا گذارد ، يا او را دفع كند به دفعى كه او را برنجاند» .

۲۲۹۲.محمد بن يحيى ، از احمد بن محمد ، از حسن بن محبوب ، از ابوايّوب ، از ابوعبيده ، از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :«جز اين نيست كه مؤمن كسى است كه چون خشنود گردد ، خشنوديش او را در گناه و امر باطلى درنياورد . و چون به خشم آيد ، خشمش او را از گفتار حق بيرون نبرد . و كسى است كه چون قدرت به هم رساند ، قدرتش او را بيرون نبرد به سوى اينكه از حد درگذرد و برود به سوى آن چه او را سزاوار نباشد» .

۲۲۹۳.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند ، از احمد بن محمد بن خالد ، از پدرش ، از ابوالبخترى كه آن را مرفوع ساخته و گفته است كه : شنيدم از آن حضرت كه مى فرمود :«مؤمنان آسان و نرم؛ يعنى ملايم طبعان نرم خويانند . مانند شترِ اُلْفَتْ گيرنده و رام كه اگر سر آن را بكشند ، كشيده شود و سر باز نزند ، و اگر او را بر بالاى سنگى بخوابانند ، فرو خوابد» . ۱

1.و اين ترجمه بنابر آن است كه در نسخ كافى كه به نظر رسيد موجود است ، و آن ، اين است كه «كَالْجَمَلِ الْاَلِفِ» ـ به فتح همزه و لام مكسور ـ . و اهل لغت كه متوجّه شرح اين حديث شده اند ، به جاى اَلْفِ ، اَنِفِ با نون ذكر كرده اند و آن شترى است كه تهى گاه حلقه چوبين كه در بينى آن كنند بينى او را بريده باشد و از درد آن بنالد . و بعضى گفته اند كه : به معنى رام است . و اوّل مشتقّ است از اَنْف ـ به فتح همزه و سكون نون ـ ، و آن به معنى ناليدن است از درد بينى . و دويم مشتّق است از اَنَفْ ـ به فتح اوّل ـ . و دويم كه به معنى ننگ و عار داشتن است و وجه آن اين است كه گويا شتر رام از زجر و منع ننگ و عار دارد ، پس آن چه مى تواند مى رود و كشنده و جلودار خود را انقياد و فرمانبردارى مى كند تا او را زجر و منع نكند . و حاصل اين معنى و روايت كافى يكى است ، و هر چند كه در لفظ مختلف اند . و زمخشرى در فائق خويش گفته كه : ابوسعيد حزير اين لفظ را آنف ـ بر وزن فاعل ـ روايت كرده است ، و آن شترى است كه تهى گاه حلقه چوبين كه در بينى آن كنند بينى اش را بريده باشد . و گفته كه : صحيح اَنِف ـ به فتح همزه و كسر نون ـ است بى مدّ همزه ، بر وزن فَعِل نه فاعل . (مترجم)


تحفة الأولياء ج3
576

۲۲۹۰.عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى ، عَنْ يُونُسَ ، عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ ، قَالَ :
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ عليه السلام :
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُ الَّذِي إِذَا غَضِبَ ، لَمْ يُخْرِجْهُ غَضَبُهُ مِنْ حَقٍّ ؛ وَإِذَا رَضِيَ ، لَمْ يُدْخِلْهُ رِضَاهُ فِي بَاطِلٍ ؛ وَإِذَا قَدَرَ ، لَمْ يَأْخُذْ أَكْثَرَ مِمَّا لَهُ» .

۲۲۹۱.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ ، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ ، عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام ، قَالَ :
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام :
«يَا سُلَيْمَانُ ، أَ تَدْرِي مَنِ الْمُسْلِمُ؟» قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ ، أَنْتَ أَعْلَمُ ، قَالَ : «الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَيَدِهِ».
ثُمَّ قَالَ : «وَ تَدْرِي مَنِ الْمُؤْمِنُ؟» قَالَ : قُلْتُ : أَنْتَ أَعْلَمُ ، قَالَ : «الْمُؤْمِنُ مَنِ ائْتَمَنَهُ الْمُسْلِمُونَ عَلى أَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ ، وَالْمُسْلِمُ حَرَامٌ عَلَى الْمُسْلِمِ أَنْ يَظْلِمَهُ ، أَوْ يَخْذُلَهُ ، أَوْ يَدْفَعَهُ دَفْعَةً تُعَنِّتُهُ» .

۲۲۹۲.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِي أَيُّوبَ ، عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام ، قَالَ :«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُ الَّذِي إِذَا رَضِيَ ، لَمْ يُدْخِلْهُ رِضَاهُ فِي إِثْمٍ وَلَا بَاطِلٍ ؛ وَإِذَا سَخِطَ ، لَمْ يُخْرِجْهُ سَخَطُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ ؛ وَالَّذِي إِذَا قَدَرَ ، لَمْ تُخْرِجْهُ قُدْرَتُهُ إِلَى التَّعَدِّي إِلى مَا لَيْسَ لَهُ بِحَقٍّ» .

۲۲۹۳.عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ رَفَعَهُ ، قَالَ :
سَمِعْتُهُ يَقُولُ :
«الْمُؤْمِنُونَ هَيِّنُونَ لَيِّنُونَ ، كَالْجَمَلِ الْأَنِفِ ، إِنْ قِيدَ انْقَادَ ، وَإِنْ أُنِيخَ عَلى صَخْرَةٍ اسْتَنَاخَ» .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 183867
صفحه از 764
پرینت  ارسال به