۲۳۲۳.محمد بن يحيى ، از احمد بن محمد بن عيسى ، از محمد بن سنان ، از عمّار بن مروان ، از سماعة بن مهران روايت كرده است كه گفت : امام موسى كاظم عليه السلام ـ صلوات اللّه عليه ـ به من فرمود كه :«اى سماعه! بر فرش هاى خويش ايمن نشسته اند و مرا ترسانيده اند . بدان كه به خدا سوگند ، زمانى بود كه دنيا بود و در آن مؤمنى نبود ، مگر يك نفر كه خدا را مى پرستيد . و اگر با او غير او مى بود ، هر آينه خداى عز و جل غير را به سوى او اضافه مى فرمود (=و نسبت مى داد) ، در آنجا كه مى فرمايد : «اِنَّ اِبْراهيمَ كانَ أُمَّةً قانِتا لِلّهِ حَنيفَا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكينَ»۱ ؛ يعنى : به درستى كه ابراهيم خليل ، امّتى بود فرمانبردار از براى خدا ، و مايل از دين هاى باطل به دين حقّ اسلام ، و نبود از شرك آورندگان» . ۲ و حضرت موسى بن جعفر عليه السلام فرمود : «پس ابراهيم عليه السلام با اين حال مكث فرمود ، آن قدرى كه خدا مى خواست . بعد از آن ، خدا او را شاد كرد و آرام داد به اسماعيل و اسحاق ، و ايشان ، همه سه نفر شدند . بدان! به خدا سوگند كه مؤمن كم است و اهل كفر بسيارند ، آيا مى دانى كه چرا چنين است؟» عرض كردم كه : نمى دانم ، فداى تو گردم! فرمود كه : «ايشان را انيس از براى مؤمنان قرار داد . فرموده كه : به ايشان خو مى كنند و آن چه در سينه هاى ايشان است به سوى ايشان پراكنده مى كنند و بروز مى دهند ، و به استراحت مى افتند و به سوى آن ساكن مى شوند و آرام مى گيرند» .
۲۳۲۴.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند ، از سهل بن زياد ، از محمد بن اورمه ، از نضر بن يحيى ، از ابوخالد قمّاط ، از حمران بن اعين كه گفت : به خدمت امام محمد باقر عليه السلام عرض كردم كه : فداى تو گردم! ما چه بسيار كميم ، اگر بر يك گوسفندى جمع شويم ، نمى توانيم كه آن را نيست و نابود گردانيم . فرمود :«آيا نمى خواهى كه تو را خبر دهم به چيزى كه تعجّبش از اين بيشتر باشد؟ همه مهاجران و انصار رفتند ، مگر ـ و به دست خويش اشاره فرمود كه ـ سه نفر» (يعنى بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله همه مرتد شدند ، مگر سه نفر و آنها سلمان و مقدار و ابوذرند رضى اللّه عنهم) . حمران مى گويد كه : عرض كردم : حال عمّار چه بود؟ فرمود كه : «خدا ابوااليقظان ـ يعنى عمّار ـ را رحمت كند! بيعت نمود و كشته شد ، در حالى كه شهيد بود» . من با خود گفتم كه : چيزى از شهادت بهتر نيست . حضرت به سوى من نگريست و فرمود : «شايد كه تو چنان بپندارى كه عمّار مانند آن سه نفر است ، بسيار دور است آن چه تو پنداشته اى» .