104 . باب در بيان اينكه مؤمنان بر دو قسم اند
۲۳۳۶.محمد بن يحيى ، از احمد بن محمد ، از محمد بن سنان ، از نصير ـ يعنى ابوحاكم خثعمى ـ ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :«مؤمن دو قسم است : يكى مؤمنى است كه تصديق كرده به عهد و پيمان خدا و آن را راست نموده و به شرطش وفا كرده ، و اين است قول خداى عز و جل : «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَيْهِ»۱ ؛ يعنى : از جمله مؤمنان مردانى چندند كه راست گفتند آن چيزى را كه با خدا عهد و پيمان بستند بر آن چيز» . حضرت فرمود كه : «اين مؤمن ، آن است كه هول هاى دنيا و هول هاى آخرت به او نمى رسد ، و اين مؤمن ، از آنها است كه شفاعت مى كنند و كسى ايشان را شفاعت نكند ، و ديگر ، مؤمنى است كه مانند گياه و كِشتِ تر و تازه ، كه در بعضى از اوقات كج مى شود و در بعضى از اوقات راست مى ايستد . پس اين مؤمن ، از آنها است كه اهوال دنيا و اهوال آخرت به او مى رسد ، و اين مؤمن ، از جمله آنها است كه از براى ايشان شفاعت مى شود و خود شفاعت نمى كنند» .
۲۳۳۷.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند ، از سهل بن زياد ، از محمد بن عبداللّه ، از خالد قمّى ، از خضر بن عمرو ، از امام جعفر صادق عليه السلام كه گفت : شنيدم از آن حضرت كه مى فرمود :«مؤمن دو قسم است : يكى مؤمنى است كه از براى خدا وفا نموده به شروط خويش كه خدا آنها را بر او شرط فرموده؛ پس اين مؤمن ، با پيغمبران و راستگويان و شهيدان و شايستگان باشد ، و اين گروه ، خوش رفيقانى هستند ، و اينك از آنها است كه شفاعت مى كنند و كسى ايشان را شفاعت نمى كند ، و اين مؤمن از كسانى است كه هول هاى دنيا و هول هاى آخرت به ايشان نمى رسد ، و ديگر ، مؤمنى است كه پايش او را مى لغزاند؛ پس اين مؤمن مانند دسته اى از كشت و گياه تر و تازه است كه به هر وضع كه باد آن را ميل دهد و بگرداند ، ميل كند و بگردد ، و اينك از آنها است كه هول هاى دنيا و هول هاى آخرت به ايشان مى رسد ، و از براى ايشان شفاعت مى شود و عاقبت كارش به خير خواهد بود» .
۲۳۳۸.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند ، از احمد بن محمد بن خالد ، از اسماعيل بن مهران ، از يونس بن يعقوب ، از ابومريم انصارى ، از امام محمد باقر عليه السلام كه فرمود :«مردى در بصره به سوى اميرالمؤمنين ـ صلوات اللّه عليه ـ برخاست و عرض كرد كه : يا اميرالمؤمنين! ما را خبر ده از برادران . حضرت فرمود كه : برادران دو قِسم اند : يك قسم برادرانى كه منسوب اند به سوى ثقه و اعتماد ، و قسم ديگر ، برادرانى كه منسوب اند به سوى مكاشرت؛ يعنى در روى يكديگر خنديدن و گشاده رويى . امّا برادران ثقه ، دست و بال و اهل و مالند؛ پس هرگاه نسبت به برادرت بر حدّ ثقه و اعتماد باشى ، مال و تن خود را به او ببخش ، و صاف باش با هر كه با او در مقام صافى باشد ، و دشمنى كن با هر كه با او دشمنى كند ، و راز و عيب او را بپوش ، و از او ظاهر كن آن چه را كه خوب باشد . و بدان اى سائل! كه ايشان از كبريت احمر كمترند . و امّا برادران مكاشرت ، پس به درستى كه تو به لذّت و خوشى خويش از ايشان مى رسى؛ پس اين امر را از ايشان قطع مكن ، و آن چه در پس اين و غير از اين باشد از ايشان مجو ، و به ايشان ببخش ، آن چه را كه به تو بخشيده اند از گشاده رويى و شيرين زبانى» .