۲۳۹۱.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند ، از سهل بن زياد ، از ابراهيم بن عقبه ، از اسماعيل بن سهل و اسماعيل بن عبّاد هر دو ، كه آن را مرفوع ساخته اند به سوى امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمود :«از فرزندان آدم مؤمنى نبود ، مگر آنكه فقير بود و كافرى نبود ، مگر آنكه غنى بود ، تا وقتى كه حضرت ابراهيم عليه السلام آمد و به خدا عرض كرد كه : «رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذينَ كَفَرُوا»۱ ؛ يعنى : اى پروردگار ما! مگردان ما را بليّه و آزمايشى از براى آنان كه كافر شدند ، تا در حق ما نگويند كه : اگر ايشان بر حق بودند ، محتاج نمى بودند ، و در حقّ خود نگويند كه : اگر ما بر حق نبوديم ، بى نياز نمى بوديم» . حضرت فرمود : «پس خدا در اين گروه مؤمنان ، مال ها و احتياج ، و در آن گروه كافران ، مال ها و احتياج قرار داد» .
۲۳۹۲.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند ، از احمد بن محمد بن خالد ، از عثمان بن عيسى ، از آنكه او را ذكر كرده ، از امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمود :«مرد توانگرى به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد كه جامه پاك و پاكيزه در بر داشت و در خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله نشست . بعد از آن ، مرد پريشان جامه چركينى آمد و در پهلوى آن توانگر نشست . پس آن توانگر ، جامه هاى خويش را از زير ران هاى او گرفت . ۲ رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : آيا ترسيدى كه چيزى از فقر و پريشانى او به تو رسد و بچسبد؟ عرض كرد : نه . فرمود : پس ترسيدى كه چيزى از غنا و بى نيازى تو به او رسد؟ عرض كرد : نه . فرمود : پس ترسيدى كه جامه هاى تو را چركين سازد؟ عرض كرد : نه . فرمود : پس چه تو را داشت بر آن چه كردى؟ عرض كرد : يا رسول اللّه ! به درستى كه مرا همنشين و مصاحب بدى هست كه هر چيز زشتى را از براى من مى آرايد و در نظرم جلوه مى دهد ، و هر چيز خوبى را از براى من زشت مى گرداند ، و من نصف مال خود را از براى او قرار دادم . رسول خدا صلى الله عليه و آله به آن فقير پريشان فرمود : آيا قبول مى كنى؟ عرض كرد : نه . آن مرد توانگر گفت : چرا؟ گفت : مى ترسم كه بر من داخل شود ، آن چه بر تو داخل شد» .