108 ـ باب
۲۴۰۵.محمد بن يحيى ، از احمد بن محمد ، از محمد بن سنان ، از ابان بن عبدالملك روايت كرده است كه گفت : حديث كرد مرا بكر ارقط ، از امام جعفر صادق عليه السلام يا از شعيب۱، از امام جعفر صادق عليه السلام كه : يكى بر آن حضرت داخل شد و به آن حضرت عرض كرد كه : خدا تو را به اصلاح آورد! به درستى كه منم مردى كه به سوى شما منقطع شده ام به دوستى خويش (= و غير از شما كسى را دوست نمى دارم) ، و پريشانى سختى به من رسيده ، و به اين دوستى ، به سوى خاندان و خويشاوندان خود تقرّب جستم؛ پس نيفزود مرا تقرّب به اين امر ، نسبت به ايشان ، مگر دورى ، كه از من بيشتر دورى كردند . فرمود كه :«آن چه خدا به تو عطا فرموده ، بهتر است از آن چه از تو فرا گرفته شده» . عرض كرد كه : فداى تو گردم! دعا كن كه خدا مرا از خلق خود بى نياز گرداند . فرمود : «به درستى كه خدا روزى هر كه را خواسته ، بر دست هر كه خواسته تقسيم فرموده ، وليكن از خدا بخواه كه تو را بى نياز گرداند ، از حاجتى كه تو را ناچار كند به سوى ناكسان از خلقش» .
۲۴۰۶.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند ، از سهل بن زياد ، از على بن اسباط ، از آنكه او را ذكر كرده ، از امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمود :«فقر ، موت احمر است؛ يعنى مرگ سرخ» (كه كنايه است از قتل و خون ريختن و آن ، از همه مرگ ها سخت تر است) .
راوى مى گويد كه : به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم كه : مراد ، فقر از دينار و درم است؛ يعنى اينها را نداشته باشد . فرمود : «نه ، وليكن مراد ، فقر از دين است» .
109 . باب در بيان اينكه دل را دو گوش است كه فرشته و شيطان در آنها مى دمند
۲۴۰۷.على بن ابراهيم ، از پدرش ، از ابن ابى عمير ، از حمّاد ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :«هيچ دلى نيست ، مگر آنكه آن را دو گوش است ، كه بر يكى از آن دو گوش فرشته اى قرار دارد كه آن را ارشاد مى كند و راه راست مى نمايد ، و بر گوشى ديگر ، شيطانى قرار دارد كه آن را به فتنه مى اندازد و گمراه مى كند . پيوسته اينك ، آن را امر مى كند و اينك ، آن را زجر و منع مى كند . شيطان او را امر مى كند به معاصى ، و فرشته او را از آنها زجر و منع مى كند . و اين است معنى قول خداى عز و جل «عَنِ الْيَمينِ و عَنِ الشِّمالِ قَعيدٌ * ما يَلْفِظُ مِنْ قَولٍ اِلّالَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ»۲ ؛ يعنى : از طرف راست ايشان نشسته ، و از جانب چپ او نشسته اى است كه ملازم اويند ، و از او اصلاً جدا نمى شوند» ، تا آخر آن چه گذشت ۳ .