۱۵۰۳.على بن ابراهيم ، از پدرش و ابوعلى اشعرى ، از محمد بن عبدالجبّار هر دو روايت كرده اند ، از صفوان ، از عمرو بن حريث كه گفت : بر امام جعفر صادق عليه السلام داخل شدم و آن حضرت در منزل برادرش عبداللّه بن محمد بود . به آن حضرت عرض كردم : فداى تو گردم! چه چيز تو را به اين منزل آورده؟ و چه باعث شده كه به اينجا تشريف آورده اى؟ فرمود :«طلب كردن نزهت ۱ » .
راوى مى گويد : عرض كردم : فداى تو گردم! آيا نمى خواهى كه دين خود را بر تو حكايت كنم؟ حضرت فرمود : «بلى ، حكايت كن» . عرض كردم : چنين ديندارى مى كنم ؛ خدا را مى پرستم به گواهى دادن به اينكه خدايى نيست ،مگر خدا ، در حالتى كه تنها است و او را شريكى نيست ، و آنكه محمد بنده و رسول او است ، و آنكه قيامت آمدنى است و در آن شكّى نيست ، و آنكه خدا كسانى را كه در قبرها قرار دارند زنده خواهد كرد ، و بر پاى داشتن نماز و دادن زكات و روزه ماه مبارك رمضان و حجّ خانه كعبه ، و ولايت از براى اميرالمؤمنين على عليه السلام بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله ، و ولايت از براى امام حسن و امام حسين ، و ولايت از براى حضرت على بن الحسين ، و ولايت از براى محمد بن على ، و از براى تو بعد از آن حضرت ـ صلوات اللّه عليهم اجمعين ـ ، و آنكه شما امامان منيد . بر اين اعتقاد زندگانى مى كنم و بر آن مى ميرم ، و خدا را به آن پرستش مى نمايم .
فرمود : «اى عمرو! به خدا سوگند كه اين دين ، دين خدا و دين پدران من است ، و دينى است كه من خدا را به آن پرستش مى كنم در نهان و آشكار؛ پس از خدا بپرهيزيد و زبان خود را نگاه دار ، مگر از آنچه خوب باشد ، و مگو كه من خود را هدايت كرده ام؛ بلكه خدا تو را هدايت كرده است؛ پس شكر آنچه خداى عز و جل به آن بر تو انعام فرموده به جا آور ، و از آنها مباش كه چون رو آوردند ، در برابر چشم هاى ايشان بر ايشان طعنه زنند ، و چون پشت كنند ، در پشت سر ايشان طعنه زنند(و مراد اين است كه با مردم نيكو معاشرت كن ، و از آنچه باعث طعن باشد دورى نما .) . و مردم را بر دوش خويش سوار مكن؛ زيرا كه اگر تو مردم را بر دوش خويش سوار كنى ، زود باشد كه سرهاى شانه تو را بشكافند» .