۲۴۵۸.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند ، از احمد بن محمد بن خالد ، از پدرش كه آن را مرفوع ساخته ، از محمد بن داود غنوى ، از اصبغ بن نباته كه گفت : مردى به خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و عرض كرد كه : يا اميرالمؤمنين! به درستى كه گروهى گمان كرده اند كه بنده زنا نمى كند و حال آنكه او مؤمن باشد ، و دزدى نمى كند در حالى كه مؤمن باشد ، و شراب نمى آشامد در حالى كه مؤمن باشد ، و ربا نمى خورد در حالى كه مؤمن باشد ، و خون حرام نمى ريزد در حالى كه مؤمن باشد ، و اين امر بر من گران است و سينه ام از آن تنگ شده ، در هنگامى كه گمان دارم و مى دانم كه اين بنده مانند نماز من نماز مى كند ، و چون دعاى من دعا مى نمايد ، و با من عقد نكاح مى كند و من با او عقد نكاح مى كنم (كه از يكديگر زن و دختر مى گيريم) ، و او از من ميراث مى برد و من از او ميراث مى برم ، و حال آنكه او به جهت گناه كمى كه به او رسيده ، از ايمان بيرون رفته باشد .
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود :«راست گفتى . شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه مى فرمود و دليل بر آن كتاب خدا است : خداى عز و جل مردمان را بر سه طبقه آفريد و ايشان را در سه منزله فرود آورد . و اين است قول خداى عز و جل در كتاب خويش : «ياران دست راست و ياران دست چپ و پيشى گيرندگان» . امّا آن چه ذكر فرموده از امر پيشى گيرندگان ، ايشان ، پيغمبران مرسل و غير مرسل اند كه خدا پنج روح را در ايشان قرار داد : روح قدس و روح ايمان و روح قوّت و روح شهوت و روح بدن . پس به روح قدس ، مبعوث شدند به پيغمبرى ، در حالتى كه پيغمبران مرسل و غير مرسل بودند و به آن روح چيزها را داشتند ، و به روح ايمان ، خدا را پرستيدند و چيزى را با او شريك نگردانيدند ، و به روح قوّت ، با دشمنان خود جهاد كردند و امور معاش و معاشرت خويش را چاره نمودند ، و به روح شهوت ، طعام لذيذ و خوشمزه را يافتند و به لذّت آن رسيدند ، و زنان برناى حلال را نكاح كردند و با ايشان مجامعت كردند ، و به روح بدن ، حركت كردند و راه درنورديدند؛ پس اين گروه ، آمرزيده اند و از گناهان ايشان (يعنى خلاف اولايى كه از ايشان سر زده) درگذشته شده» .
بعد از آن فرمود كه : «خداى عز و جلفرموده است كه : «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَاتَيْنا عيسىَ بن مَرْيَمَ البَيِّناتِ وَأَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ»۱ . بعد از آن ، در باب همه ايشان فرموده كه : «وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»۲ . مى فرمايد كه : به آن روح ، ايشان را گرامى داشت و ايشان را بر غير ايشان افزونى داد . پس اين گروه ، آمرزيده اند و از گناهان ايشان درگذشته شده . بعد از آن ، ياران دست راست را ذكر فرموده ، و ايشان ، مؤمنانند از روى راستى ، و ايشان ، اشخاص معيّنى چندند كه خدا چهار روح را در ايشان قرار داده : روح ايمان و روح قوّت و روح شهوت و روح بدن؛ پس بنده پيوسته اين ارواح چهارگانه را كامل مى گرداند ، تا حالتى چند بر او وارد شود» .
آن مرد عرض كرد كه : يا اميرالمؤمنين! اين حالت ها چيست؟ فرمود : «امّا اوّل آنها چنان است كه خداى عز و جل فرموده كه : «وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ اِلى أَرْذَلِ العُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئا»۳ ؛ يعنى : و بعضى ديگر از شما كسى است كه بازگردانيده مى شود به سوى فروترين و زبون ترين زندگانى ، كه به سنّ خرافت و نهايت پيرى است ، تا نداند پس از دانستن امور ، چيزى را؛ يعنى به حالت كودكى بازگردد» . و حضرت فرمود : «پس اينك ، همه ارواح از او كم مى گردد ، و او كسى نيست كه از دين خدا بيرون رود؛زيرا كه آن كه فاعل است و با او فعل مى كند ، او را به سوى پست ترين عمرش بازگردانيده . پس او چنان شده كه از براى نماز وقتى را نمى شناسد ، و نمى تواند كه در شب و روز نماز و شب نافله را به جا آورد ، و نمى تواند كه با مردمان در صف نماز جماعت بايستد . پس اينك ، نقصان و ناتمامى است از روح ايمان ، وليكن او را هيچ ضرر نمى رساند . و در ميان ايشان كسى است كه روح قوّت از او كم مى شود ، كه نمى تواند با دشمن خويش جهاد و كارزار كند ، و استطاعت ندارد كه اسباب زندگانى را طلب كند . و در ميان ايشان كسى است كه روح شهوت از او كم مى شود ، كه اگر خوش روترين دختران آدم به او بگذرد ، به سوى آن ميل نكند و برنخيزد . و روح بدن در او باقى مى ماند ، كه حركت مى كند و درمى نوردد ، تا ملك الموت به نزد او بيايد ، و اين حالت از برايش بهتر است؛ زيرا كه ، خداى عز و جل با او چنين كرده است . و گاه است كه در زمان قوّت و ايّام جوانيش ، بر او حالت ها وارد مى شود كه به واسطه آنها قصد گناه مى كند ، و روح قوّت ، او را دلير مى گرداند ، و روح شهوت ، از برايش زينت مى دهد ، و روح بدن ، او را مى كشد ، تا آنكه او را در گناه مى اندازد ، و چون دست به آن گناه برساند و مرتكب آن شود ، از ايمانش كم گردد و از آن دور شود؛ پس چنان شود كه در آن باز نگردد ، تا آنكه توبه كند ، و چون توبه كرد ، خدا توبه او را قبول فرمايد ، و اگر دوباره برگردد ، خدا او را در آتش دوزخ داخل گرداند .
و امّا اصحاب دست چپ ، يهود و نصارى اند . خداى عز و جل مى فرمايد كه : «اَلَّذينَ اتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْنآئَهُمْ»۴ ؛ يعنى : آنان كه داده ايم ايشان را كتاب تورات و انجيل ، مى شناسند او را ، چنان كه مى شناسند پسران خود را» . و حضرت فرمود : «يعنى محمد و امر ولايت را مى شناسد كه در تورات و انجيل است ، چنان كه پسران خويش را كه در منزل هاى ايشانند مى شناسد . «وَأَنَّ فَريقا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ * الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ»۵ ؛ يعنى : و به درستى كه گروهى از ايشان ، هر آينه مى پوشند حق را ، و حال آنكه ايشان مى دانند كه مى پوشند آن چه درست و راست است از جانب پروردگار تو است» . و حضرت فرمود : «يعنى آنكه تو فرستاده اى به سوى ايشان . «فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرينَ»۶ ؛ يعنى : پس البتّه مباش از جمله شك كنندگان» . (و خطاب با حضرت رسالت است و مراد از آن امّت) . و حضرت فرمود كه : «چون انكار كردند آنچه را كه شناختند ، خدا ايشان را به آن مبتلى نمود كه روح ايمان را از ايشان ربود ، و در بدن هاى ايشان سه روح را ساكن گردانيد : روح قوّت و روح شهوت و روح بدن . بعد از آن ، ايشان را به سوى چهارپايان نسبت داد و فرمود : «اِنْ هُمْ اِلّا كَالْاَنْعامِ»۷ ؛ يعنى : نيستند ايشان ، مگر چون چهارپايان» (زيرا كه حيوان جنبنده ، جز اين نيست كه به روح قوّت ، بار برمى دارد و به روح شهوت ، علف مى خورد و به روح بدن ، راه مى رود) .
سائل عرض كرد كه : يا اميرالمؤمنين! دل مرا زنده گردانيدى به اذن خدا .