۱۵۱۵.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند ، از سهل بن زياد و محمدّ بن يحيى ، از احمد بن محمد ، هر دو از ابن محبوب ، از على بن رئاب ، از حمران بن اعين ، از امام محمد باقر عليه السلام كه گفت : شنيدم از آن حضرت كه مى فرمود :
«ايمان، چيزى است كه در دل استقرار دارد و آن را به سوى خداى عز و جل مى كشاند و به او مى رساند ، و عمل كردن به طاعت خدا و تسليم كردن امر ما۱آن را تصديق مى كند . و اسلام، چيزى است كه ظاهر باشد از گفتار يا كردار ، و آن همان است كه جماعت مردمان برآنند از همه فرقه هاى اسلام ، و به آن خون ها از ريختن باز داشته شده ، و ميراث ها بر آن جارى گرديد ، و نكاح جواز به هم رسانيده ، و همه فرق اسلام اجتماع كردند بر نماز و زكات و روزه و حجّ ، و به همين ، از كفر بيرون رفتند ، و به ايمان تصديقى منسوب شدند . وليكن اسلام با ايمان شركت ندارد ، و ايمان با اسلام شركت دارد ، و هر دو در گفتار و كردار جمع مى شوند ، چنانچه خانه كعبه در مسجد الحرام واقع شده ، و مسجدالحرام در خانه كعبه نيست ، و همچنين ايمان شريك اسلام است ، و اسلام شريك ايمان نيست . و خداى عز و جل فرموده است :«قالَتِ الْاَعرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَما يَدْخُلِ الْايمانُ فى قُلُوبِكُمْ»۲؛ پس قول خداى عز و جل از همه قول ها راست تر است» .
عرض كردم : پس آيا مؤمن را بر مسلمان هيچ زيادتى هست در باب چيزى از فضيلت هاى نفسانى و احكام شرعيّه و حدود آن و غير اينها؟ فرمود :«نه ، بلكه مؤمن و مسلم در اين باب ، جارى مجراى يك نفرند و حكم يك كس دارند ، وليكن مؤمن را بر مسلمان زيادتى هست در باب اعمالى كه به جا مى آورد ، و آنچه به واسطه آن به سوى خداى عز و جل تقرّب مى جويند» .
عرض كردم : آيا خداى عز و جل نمى فرمايد : «مَنْ جآءَ باِلْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»۳ ؛ يعنى : «هر كه بياورد خصلت نيكى را ، پس از براى او است ده برابر آن». و تو فرمودى و ادّعا نمودى كه ايشان با مؤمن بر نماز و زكات و روزه و حج اجتماع دارند .
فرمود : «آيا خداى عز و جل نفرموده است كه : «فيُضاعِفُهُ لَهُ أَضْعافا كَثيرَةً»۴ . و مؤمنان ، به خصوص آنان اند كه خداى عز و جل حسنات و خوبى هاى ايشان را مضاعف مى گرداند ، و هر حسنه اى از ايشان را هفتاد چندان مى سازد؛ پس اين زيادتى مؤمن است بر مسلمان ، و فضيلتى است كه مؤمن دارد . و خداى ـ تعالى ـ از برايش زياد مى كند در حسناتى كه دارد ، به اندازه صحّت ايمانش ، اضعاف بسيار ، و خدا با مؤمنان آنچه خواهد از خوبى مى كند» .
عرض كردم : مرا خبر ده كه آيا كسى كه در اسلام داخل شده ، داخل در ايمان نيست؟ فرمود : «نه ، وليكن چنين كسى منسوب به ايمان شده و از كفر بيرون رفته است ، و زود باشد كه از برايت مثلى بزنم كه به واسطه آن زيادتى ايمان را بر اسلام تعقّل كنى و بفهمى . مرا خبر ده كه اگر مردى را در مسجدالحرام ديدى ، آيا چنان است كه شهادت دهى كه تو او را در خانه كعبه ديده اى؟» عرض كردم : اين شهادت از براى من جائز نيست .
فرمود : «پس اگر مردى را در خانه كعبه ديدى ، آيا شاهد مى باشى كه او در مسجدالحرام داخل شده؟» عرض كردم : آرى .
فرمود : «اين امر چگونه مى شود؟» عرض كردم : آنكه در خانه كعبه است ، به دخول كعبه معظّمه نمى رسد ، تا آنكه داخل مسجدالحرام شود . فرمود : «درست يافتى و خوب گفتى» . بعد از آن فرمود : «همچنين است ايمان و اسلام» .