۲۸۴۹.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند ، از سهل بن زياد ، از على بن اسباط ، از موسى بن بكر كه گفت : امام موسى كاظم عليه السلام را سؤال كردم از كفر و شرك ، كه كدام يك از اين دو ديرينه تر است؟ موسى مى گويد كه : حضرت به من فرمود كه :«من هرگز تو را نديدم كه با مردم گفتگو و جدال كنى» . عرض كردم كه : هشام بن سالم مرا امر كرد كه تو را از اين سؤال كنم؛ پس حضرت به من فرمود كه : «كفر ، ديرينه تر است و آن جحود و انكار است . خداى عز و جلفرموده است كه : «اِلَّا اِبْليسَ أَبى وَاسْتَكْبَرَ وَكانَ مِنَ الْكافِرينَ»۱ ؛ يعنى : پس همه فرشتگان سجده كردند و هيچ يك از ايشان از اين معنى سر باز نزد ، مگر شيطان كه سر باز زد از آن سجده ، و تكبّر و گردنكشى كرد ، و خود را بزرگ شمرد در امر سجود ، و اطاعت ننمود ، و در اصل از ناگرويدگان بود» (يعنى در علم خدا از منافقان بود؛ چه در نزد فرشتگان ، اظهار انقياد مى نمود و در باطن ، كافر بود . و چون حق ـ سبحانه و تعالى ـ او را به سجده امر فرمود ، غش و ناپاكى اش ، بر محك امتحان ظاهر شد) .
۲۸۵۰.على بن ابراهيم ، از پدرش ، از ابن ابى عمير ، از عبد الرحمان بن حجّاح ، از زراره روايت كرده است كه گفت : به خدمت امام محمد باقر عليه السلام عرض كردم كه : آيا هيچ مؤمنى داخل آتش دوزخ مى شود؟ فرمود :«نه ، به خدا سوگند» . عرض كردم كه : آيا كسى غير از كافر در آن داخل مى شود؟ فرمود : «نه ، مگر كسى كه خداى عز و جل خواهد» .
زراره مى گويد كه : چون چندين مرتبه اين را بر آن حضرت برگردانيدم ، به من فرمود كه : «اى زراره! به درستى كه من مى گويم نه و مى گويم مگر كسى كه خدا خواهد ، و تو مى گويى نه و نمى گويى مگر كسى كه خدا خواهد» .
عبد الرحمان مى گويد كه : بعد از آن ، حديث كردند مرا هشام بن حكم و حمّاد ، از زراره كه گفت : پس من در دل خويش گفتم كه : حضرت شيخى است كه او را دانشى به طريقه خصومت و جدال نيست . زراره گفت كه : پس حضرت به من فرمود كه : «اى زراره! چه مى گويى در حقّ كسى كه از براى تو به احتلام ۲ اقرار كند؟ آيا او را مى كشى؟ ۳ چه مى گويى در باب خدمتكاران شما و زنان و فرزندان شما؟ آيا ايشان را مى كشى؟» پس گفتم : به خدا سوگند كه منم آن كسى كه مرا دانشى به طريقه خصومت و جدال نيست .