۲۸۶۹.حسين بن محمد ، از محمد بن جمهور ، از عبد اللّه بن عبد الرحمان اصم ، از هيثم بن واقد ، از محمد بن سليمان ، از ابن مسكان ، از ابو حمزه ، از حضرت على بن الحسين عليهماالسلامروايت كرده است كه فرمود :«به درستى كه منافق نهى مى كند و خود باز نمى ايستد ، و امر مى كند به آنچه خود آن را نمى آورد ، و چون به سوى نماز برخيزد ، اعتراض مى كند» . عرض كردم : يابن رسول اللّه ! اعتراض چيست؟ فرمود : «التفات ۱ . پس چون ركوع كند ، مانند گوسفند فرو خوابد . شام مى كند و مقصودش ، خوردنىِ شام است (كه چه چيز بخورد) ، و حال آنكه او روزه دار نبوده ، و صبح مى كند و همّتش خوابيدن است ، با آنكه بيدار خوابى نكشيده . اگر تو را خبرى دهد ، دروغ گويد ، و اگر او را امين دارى ، با تو خيانت ورزد ، و اگر غائب شوى ، تو را غيبت نمايد ، و اگر تو را وعده دهد ، با تو خلف وعده كند» .
۲۸۷۰.از او ، از ابن جمهور ، از سليمان بن سماعه ، از عبد الملك بن بحر ، مثل اين روايت كرده است و آن را مرفوع ساخته ، و در آن ، اين را زياد كرده است كه :«چون ركوع كند ، مانند گوسفند فرو خوابد ، و چون به سجده رود ، به سرعت سر بر زمين زند ، چنان كه مرغ منقار بر زمين بزند ، و چون بنشيند ، مانند سگ پاى خود را بالا گيرد» .
۲۸۷۱.ابو على اشعرى ، از حسن بن على كوفى ، از عثمان بن عيسى ، از سعيد بن يسار ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :«رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه : داستان و قصّه منافق ، چون داستان تنه درختى است كه صاحب آن خواسته باشد كه در بعضى از عمارات خويش به آن منتفع شود . پس از برايش استقامت به هم نرساند ، در آنجا كه اراده كرده است؛ پس آن را در جايى ديگر نقل كند ، و در آنجا نيز استقامت نداشته باشد و راست نيايد؛ پس آخر و عاقبتش اين باشد كه آن را به آتش بسوزاند» .