۲۹۱۸.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند ، از سهل بن زياد ، از على بن حسّان ، از موسى بن بكر ، از مردى كه گفت : امام محمد باقر عليه السلام فرمود كه :«هرگز «مؤلّفه قلوبهم» ، از ايشان ، در امروز بيشتر نبوده اند . و ايشان ، گروهى اند كه به يگانگى خداى عز و جلاقرار كردند ، و از شرك بيرون رفتند ، و معرفت محمد و آنچه آن حضرت آن را آورْده بود ، در دل هاى ايشان داخل نشده بود؛ پس رسول خدا صلى الله عليه و آله ايشان را بر الفت داشت ، و مؤمنان ، ايشان را بر الفت داشتند ، بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله ، تا آنكه معرفت به هم رسانند» .
177 . باب در ذكر منافقان و گمراهان و شيطان ، و دخول ايشان در دعوت
۲۹۱۹.على بن ابراهيم ، از پدرش ، از ابن ابى عمير ، از جميل روايت كرده است كه گفت : طيّار به من گفت كه : شيطان از جمله فرشتگان نيست . و جز اين نيست كه فرشتگان ، به سجده كردن از براى آدم عليه السلام مأمور شدند ، بعد از آن ، شيطان گفت كه : من سجده نمى كنم . پس شيطان را چه مى شود كه عاصى و نافرمان باشد ، در هنگامى كه سجده نكرد ، و حال آنكه او از جمله فرشتگان نبود؟ جميل مى گويد كه : پس من و او بر امام جعفر صادق عليه السلام داخل شديم . جميل مى گويد : به خدا سوگند كه طيّار در باب اين مسئله ، نيكويى به جا آورد ، و به وضع خوشى سؤال كرد . عرض كرد كه : فداى تو گردم! مرا خبر ده از آنچه خداى عز و جل مؤمنان را به سوى آن خوانده ، از قول آن جناب :«يا أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا»۱؛ يعنى :«اى آن كسانى كه گرويده ايد ، و به آنچه بايد ، ايمان آورده ايد!» آيا منافقان ، با ايشان در آن داخل اند؟ فرمود : «آرى ، و گمراهان ، و هر كه به دعوت ظاهره اقرار كرده نيز ، در آن داخل اند . و شيطان ، از كسانى بود كه به دعوت ظاهره ، با ايشان اقرار كرده بود» .
178 . باب در شرح قول خداى تعالى : «وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللّه َ عَلى حَرْفٍ»۲
۲۹۲۰.على بن ابراهيم ، از پدرش ، از ابن ابى عمير ، از عمر بن اذينه ، از فضيل و زراره ، از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است در قول خداى عز و جل :«وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللّه َ عَلى حَرْفٍ فَاِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَاِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْاَخِرَةَ ذلِكَ هَوَ الْخُسْران ُ الْمُبينُ»۳؛ يعنى :«و از جمله مردمان ، كسى است كه مى پرستد خدا را بر طرف و كناره اى ۴ ، پس اگر برسد او را نيكويى (چون صحّت و توانگرى) ، آرام گيرد به آن ، يا به سبب آن ، و اگر برسد او را ابتلا و آزمايشى ، چون فقر و بيمارى ، برگردد بر روى خود (يعنى از آن وجه كه متوجّه شده باشد به اسلام ، كه عبارت است از كفر ، باز بر آن عود كند؛ يعنى مرتد گردد ، و دين اسلام را از دست دهد) . زيان كرد در دنيا كه به مراد نرسيد ، و زيان كرد در آخرت كه معذّب گرديد ، و اين زيان هر دو جهان ، همان زيانى است پيدا ، و نقصانى است هويدا» .
زراره مى گويد كه : حضرت باقر عليه السلام را از اين آيه سؤال كردم . فرمود كه : «اين گروه ، گروهى اند كه خداى عز و جل را عبادت كردند ، و از عبادت كسى كه پرستيده مى شود از غير خدا ، دورى كردند ، و در حقّ محمد صلى الله عليه و آله و آنچه آن حضرت آن را آورده بود ، شك كردند؛ پس به ظاهرِ اسلام تكلّم نمودند ، و شهادت دادند به اينكه غير از خدا ، خدايى نيست ، و به اينكه محمد ، رسول خدا است ، و به قرآن اقرار كردند ، و حال آنكه ايشان در آن يا با وجود آن ، صاحبان شك بودند در باب محمد صلى الله عليه و آله ، و در آنچه آن حضرت آن را آورده بود ، و در باب خداى ـ تعالى ـ شك نداشتند . خداى عز و جل فرمود كه : «وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللّه َ عَلى حَرْفٍ» ؛ يعنى : بر شك و با عدم يقين در باب محمد صلى الله عليه و آله ، و آنچه آن را آورده . «فَاِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ» ؛ يعنى : عافيتى به او برسد در جان و مال و فرزندانش ، «اِطْمَأَنَّ بِهِ» ؛ يعنى : مطمئن گردد ، و به آن راضى شود ، و «اِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ» ؛ يعنى : بلاء و زحمتى در تن يا مالش به او برسد ، فال بد زند ، و ايستادگى بر اقرار به حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله را ناخوش دارد؛ پس به سوى وقوف و شك برگردد ، و دشمنى خدا و رسول او صلى الله عليه و آله را بر پا كند ، و پيغمبر صلى الله عليه و آله و آنچه را كه آن حضرت آورده ، انكار كند» .