179 . باب نادر ۱
۲۹۲۲.على بن ابراهيم ، از پدرش ، از حمّاد بن عيسى ، از ابراهيم بن عمر يمانى ، از ابن اذينه ، از ابان بن ابى عيّاش ، از سليم بن قيس روايت كرده است كه گفت :
شنيدم از على عليه السلام كه مى فرمود ، و حال آنكه مردى به خدمتش آمده و به آن حضرت عرض كرده بود كه : چيست كمتر چيزى كه بنده به واسطه آن مؤمن مى باشد؟ و كمتر چيزى كه بنده به آن كافر مى باشد؟ و كمتر چيزى كه بنده به آن گمراه مى باشد؟ حضرت به آن مرد فرمود كه :«سؤال كردى؟ پس جواب را بفهم . امّا كمتر چيزى كه بنده به آن مؤمن مى باشد ، آن است كه خداى ـ تبارك و تعالى ـ ، خود را به او بشناساند. پس او از براى آن جناب ، به طاعت اقرار كند ، و پيغمبر صلى الله عليه و آله خود را به او بشناساند . پس او از براى آن حضرت ، به طاعت اقرار كند ، و به او بشناساند امام او را ، و حجّت خود در زمين خود ، و گواه خود بر خلق خود . پس از براى امام ، به طاعت اقرار كند» .
عرض كردم كه : يا اميرالمؤمنين! و هرچند كه همه چيزها را نداند ، مگر آنچه تو وصف و شرح فرمودى؟ فرمود : «آرى ، امّا به اين شرط كه چون مأمور شود ، اطاعت كند ، و چون نهى و ممنوع شود ، باز ايستد . و كمتر چيزى كه بنده به آن كافر مى باشد ، گمان كسى است كه گمان مى كند در باب چيزى كه خداى عز و جل از آن نهى فرموده ، كه خدا به آن امر فرموده است ، و آن را دينى برپا كند كه بر آن دوستى ورزد ، و گمان كند كه مى پرستد كسى را كه به آن امر كرده ، و جز اين نيست كه شيطان را پرستش مى كند . و كمتر چيزى كه بنده به آن گمراه مى باشد ، آن است كه نشناسد حجّت خداى ـ تبارك و تعالى ـ ، و گواه او را بر بندگانش ، كه خداى عز و جل به طاعتش امر فرموده ، و دوستى او را واجب گردانيده است» .
عرض كردم كه : يا اميرالمؤمنين! ايشان را از براى من وصف كن . و فرمود كه : «ايشان ، آنانند كه خداى عز و جلايشان را به خود و پيغمبر خود پيوسته ، پس فرموده كه : «يا أَيُّهَا الَذَّينَ امَنُوا أَطيعُوا اللّه َ وَأَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْاَمْرِ مِنْكُمْ»۲ » . عرض كردم كه : يا اميرالمؤمنين! خدا مرا فداى تو گرداند! اين مطلب را از براى من روشن ساز . فرمود كه : «ايشان ، آنانند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در آخرين خطبه خويش ، در روزى كه خداى عز و جل روح مطهّرش را قبض فرمود ، و او را به سوى خويش برد ، فرمود كه : به درستى كه من دو امر را در ميان شما وا گذاشتم ، كه هرگز بعد از من گمراه نشويد ، مادامى كه به آن دو امر چنگ در زنيد ، (يا اگر به آنها چنگ درزنيد) . و آنها ، كتاب خداى عز و جل است ، و عترت من ، كه اهل بيت منند؛زيرا كه خداى مهربانِ آگاه ، به سوى من عهد فرمود و مرا خبردار نمود كه ، اين دو ، هرگز از هم جدا نمى شوند ، تاآنكه بر لب حوض كوثر ، بر من وارد شوند . (و به جهت اِشعار به مقارنه ايشان ، در ميان دو انگشت سبّابه خويش جمع فرمود) و فرمود كه : نمى گويم كه مانند اين دو ـ و در ميان انگشت سبّابه و انگشت ميان خود جمع فرمود ـ ، كه يكى از اينها بر ديگرى پيشى گيرد . پس به اين دو چنگ در زنيد ، تا نلغزيد و گمراه نگرديد ، و بر ايشان پيشى مگيريد ، كه گمراه مى شويد» .