180 ـ باب
۲۹۲۳.على بن ابراهيم ، از پدرش ، از قاسم بن محمد ، از منقرى ، از سفيان بن عيينه ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :«به درستى كه بنى اميّه ، تعليم ايمان را از براى مردمان رها كردند ، و تعليم شرك را از براى ايشان رها نكردند ، از براى آنكه چون ايشان را بر آن دارند ، آن را نشناسند» .
181 . باب در بيان ثبوت ايمان ، و آنكه آيا جائز است كه خدا آن را نقل كند؟
۲۹۲۴.محمد بن يحيى ، از احمد بن محمد بن عيسى ، از حسن بن محبوب ، از حسين بن نعيم صحّاف روايت كرده است كه گفت : به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كردم كه : چرا مردى در نزد خداى عز و جل مؤمن مى باشد ، كه ايمان از برايش در نزد آن جناب ثابت شده ، بعد از آن ، خدا او را از ايمان نقل مى كند به سوى كفر؟ حسين مى گويد كه : حضرت فرمود :«به درستى كه خداى ـ تبارك و تعالى ـ ، به غايت عادل است . جز اين نيست كه بندگان خود را به سوى ايمانِ به خود خوانده ، نه به سوى كفر ، و هيچ كس را به سوى كافر شدنِ به خويش نمى خواند . پس هر كه به خدا ايمان آورد ، بعد از آن ، ايمان از برايش در نزد خداى عز و جل ثابت گرديد ، خداى عز و جل او را نقل نمى كند از ايمان به سوى كفر» .
به آن حضرت عرض كردم كه : مى شود كه مردى كافر باشد ، كه كفر از برايش در نزد خداى عز و جل ثابت باشد ، بعد از آن ، خداى عز و جل او را از كفر به سوى ايمان نقل كند؟ راوى مى گويد كه : حضرت فرمود : «به درستى كه خداى عز و جل همه مردمان را آفريد ، بر فطرت و آفرينشى كه ايشان را بر آن آفريد ، در حالى كه ايمان را نمى شناختند به واسطه شريعتى ، و نه كفر را به سبب انكارى (يعنى ايشان را بر حالتى آفريد كه با آن حالت ، قابليّت ايمان و كفر ، هر دو [را ]داشتند ، و هر چند كه قابليّات و استعدادات ايشان تفاوت داشت ، وليكن در آن وقت ، شريعتى نبود كه كسى به واسطه تصديق يا انكار آن ، مؤمن يا كافر باشد) . بعد از آن ، خداى عز و جل رسولان خود را برانگيخت ، كه بندگان را به سوى ايمان به آن جناب بخوانند پس از جمله ايشان ، كسى است كه خدا او را هدايت فرمود ، و از ايشان ، كسى است كه خدا او را هدايت ننمود» ۱ .