۲۹۹۲.على بن ابراهيم ، از پدرش ، از حمّاد بن عيسى ، از حريز ، از اسحاق بن عمّار ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :«هيچ گناهى نيست ، مگر آنكه بنده مؤمنى بر آن سرشته شده ، كه زمانى از آن دورى مى كند . بعد از آن ، آن را به فعل مى آورد . و اين است معنى قول خداى عز و جل : «اَلَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبآئِرَ الْاِثِم وَالْفَواحِشَ اِلّاَ اللَّمَمَ» » .فرمود كه : «لمم ـ به فتح لام و تشديد ميم ـ ، بنده اى است كه گناهى را بعد از گناهى به فعل مى آورد ، و از سليقه او؛ يعنى از طبع او نيست ، و چنان نيست كه طبيعى و جبلّى او باشد» .
۲۹۹۳.على بن ابراهيم روايت كرده است ، از پدرش و چند نفر از اصحاب ما ، از سهل بن زياد و هر دو ، از ابن محبوب ، از ابن رئاب كه گفت : شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه مى فرمود :«به درستى كه خوى مؤمن ، دروغ و بخل و فجور و نابكارى نمى باشد . و بسا است كه از اينها چيزى را به فعل مى آورد ، وليكن پيوسته بر آن نمى باشد» . به آن حضرت عرض شد كه: مؤمن زنا مى كند؟ فرمود : «آرى ، وليكن از آن نطفه ، فرزندى از برايش متولّد نمى شود» .
195 . باب در بيان اينكه گناهان بر سه قسم است
۲۹۹۴.على بن ابراهيم ، از پدرش ، از عبد الرحمان بن حمّاد ، از بعضى از اصحاب خويش روايت كرده كه آن را مرفوع ساخته و گفته است كه :اميرالمؤمنين عليه السلام در كوفه بر منبر بالا رفت ، و خدا را حمد كرد و بر او ثنا گفت . بعد از آن ، فرمود كه :«اى گروه مردمان! به درستى كه گناهان بر سه قسم است . بعد از آن ، باز ايستاد و هيچ نفرمود» . حبّه عرنى به آن حضرت عرض نمود كه : يا اميرالمؤمنين! فرمودى كه : گناهان بر سه قسم است و باز ايستادى . فرمود كه : «من آن را ذكر نكردم ، مگر آنكه مى خواستم كه آنها را تفسير و بيان كنم ، وليكن مرا ماندگى (و نفس سوختگى) عارض شد ، كه در ميان من و سخن گفتن ، حائل و مانع گرديد . آرى ، گناهان بر سه قسم است : پس گناهى است كه آمرزيده است ، و گناهى است كه آمرزيده نيست ، و گناهى است كه از براى صاحبش اميد داريم ، و بر او مى ترسيم» .عرض كرد كه : يا اميرالمؤمنين! پس آنها را از براى ما بيان فرما . فرمود : «آرى . امّا گناه آمرزيده ، گناه بنده اى است كه خدا او را در دنيا بر گناهش عقاب فرموده و سزا داده است؛ چرا كه ، خداى عز و جل از آن حليم تر و كريم تر است كه دو مرتبه بنده خود را عقاب كند .و امّا گناهى كه آمرزيده نمى شود ، ظلم و ستم بندگان است بر يكديگر . به درستى كه خداى ـ تبارك و تعالى ـ چون از براى خلق خويش ظاهر شود (يعنى اسباب سلطنت و قهّارى و اساس قدرت و پروردگارى او ، كه بر بيشتر مردمان پوشيده و پنهان بوده ، ظاهر و هويدا گردد) ، سوگند ياد كند به سوگندى كه بر خود لازم گرداند ، و بفرمايد كه : به عزّت و جلال خودم سوگند كه ظلم هيچ ظالمى از من درنگذرد ، و هر چند كه كف دستى باشد به كف دستى ديگر ، و هر چند كه ماليدن به كف دستى باشد ، و هر چند كه سر زدن و شاخ جنگى باشد ، كه در ميان حيوانات شاخدار با بى شاخ اتّفاق افتاده . پس از براى بندگان ، از براى بعضى از ايشان از بعضى ، قصاص مى ستاند ، تا آنكه يكى را بر يكى مظلمه اى نباشد . بعد از آن ، ايشان را از براى حساب مبعوث مى گرداند .و امّا گناه سيم ، گناهى است كه خدا آن را بر خلق خود پوشيده ، و توبه اى از آن گناه را روزى او فرموده است . پس آن بنده صبح كرده از گناه خويش ، ترسان ، و پروردگار خود را اميدوار . و ما از براى او ، چنانيم كه او از براى خود است . رحمت را از برايش اميد داريم ، و بر او از عذاب مى ترسيم» .