251
تحفة الأولياء ج4

۳۰۰۴.على بن ابراهيم ، از پدرش ، از ابن ابى عمير ، از على احمسى ، از مردى ، از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :«پيوسته همّ و غم با مؤمن مى باشد ، تا آنكه هيچ گناهى را از برايش وا نگذارد» .

۳۰۰۵.محمد بن يحيى ، از احمد بن محمد ، از على بن حكم ، از معاويه بن وهب ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :«رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه : خداى عز و جلفرموده است كه : هيچ بنده اى نيست كه خواسته باشم كه او را داخل بهشت گردانم ، مگر آنكه او را در بدنش مبتلا گردانم كه عليل و رنجور باشد . پس اگر آن ابتلاء ، كفّاره گناهان او گردد ، فنعم المطلوب [= چه بهتر] ، و اگر نه ، در نزد مردنش بر او سخت گيرم ، تا آنكه بيايد و او را گناهى نباشد ، و او را داخل بهشت گردانم . و هيچ بنده اى نيست كه خواسته باشم كه او را داخل آتش دوزخ گردانم ، مگر آنكه بدنش را از براى او صحيح گردانم كه تندرست باشد . پس اگر آن تندرستى تمام باشد در تلافى از براى طلبى كه در نزد من دارد ، فبها ، و اگر نه ، ترس او را از سلطان او ايمن گردانم . پس اگر آن ايمنى تمام باشد از براى طلبى كه در نزد من دارد ، و اگر نه ، در روزيش بر او توسعه دهم . پس اگر آن توسعه تمام باشد از براى طلبى كه در نزد من دارد ، و اگر نه ، مردنش را بر او سهل و آسان گردانم ، تا آنكه به نزد من آيد ، و او را حسنه و ثوابى نباشد ، پس او را داخل آتش دوزخ گردانم» .

۳۰۰۶.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند ، از سهل بن زياد ، از محمد بن اورمه ، از نضر بن سويد ، از درست بن ابى منصور ، از ابن مسكان ، از بعضى از اصحاب ما ، از امام محمد باقر عليه السلام كه فرمود :«پيغمبرى از پيغمبران بنى اسرائيل به مرد مرده اى گذشت كه پاره اى از او در زير ديوارى و پاره اى از او از آن بيرون بود ، و مرغان ، قدرى از او را خورده ، يا چشم او را كنده بودند ، و سگان ، او را دريده بودند . پس آن پيغمبر از آنجا درگذشت و شهرى از برايش نمودار شد و به نظر درآمد ، و رفت تا در آن شهر داخل گرديد . ناگاه ديد كه بزرگى از بزرگان آن شهر مرده ، و بر بالاى تختى گذاشته و او را به ديبا پوشيده اند ، و در گرداگرد او مجمرها گذاشته ، مى سوزد» ۱ .تتمّه حديث «پس آن پيغمبر عرض كرد كه : اى پروردگار من! شهادت مى دهم كه تو حاكم عادلى كه هيچ جور و ستم نمى كنى . آن مرده ، بنده تو است كه در يك چشم زدن به تو شرك نياورده بود . او را به آن نوع مردن ميرانيدى؟ و اينك ، بنده تو است كه در يك چشم زدن به تو ايمان نياورده بود . او را به اين نوع مردن مرانيده اى؟ حق ـ تعالى ـ فرمود كه : اى بنده من! من ، چنان كه تو گفتى ، حاكم عادلم كه هيچ جور و ستم نمى كنم . آن مرده اى كه تو ديدى ، بنده من است كه او را در نزد من گناهى بود ، او را به آن نوع مردن ميرانيدم ، از براى آنكه مرا ملاقات كند و چيزى بر او باقى نباشد ، و اينك بنده من است كه او را در نزد من حسنه اى بود؛ پس او را به اين نوع مردن مى رانيدم ، از براى آنكه مرا ملاقات كند و او را در نزد من حسنه اى نباشد» .

1.و مجمر ، آن چيزى است كه جمره آتش در آن كنند ، و داروى خوشبو بر آن ريزند تا بوى خوش دهد ، و خود عود را نيز مجمر گويند . (مترجم)


تحفة الأولياء ج4
250

۳۰۰۴.عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ عَلِيٍّ الْأَحْمَسِيِّ، عَنْ رَجُلٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام ، قَالَ:«لَا يَزَالُ الْهَمُّ وَ الْغَمُّ بِالْمُؤْمِنِ حَتّى مَا يَدَعَ لَهُ مِنْ ذَنْبٍ» .

۳۰۰۵.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام ، قَالَ:«قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: مَا مِنْ عَبْدٍ أُرِيدُ أَنْ أُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ إِلَا ابْتَلَيْتُهُ فِي جَسَدِهِ، فَإِنْ كَانَ ذلِكَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِهِ، وَ إِلَا شَدَّدْتُ عَلَيْهِ عِنْدَ مَوْتِهِ حَتّى يَأْتِيَنِي وَ لَا ذَنْبَ لَهُ، ثُمَّ أُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ.
وَ مَا مِنْ عَبْدٍ أُرِيدُ أَنْ أُدْخِلَهُ النَّارَ، إِلَا صَحَّحْتُ لَهُ جِسْمَهُ، فَإِنْ كَانَ ذلِكَ تَمَاماً لِطَلِبَتِهِ عِنْدِي، وَ إِلَا آمَنْتُ خَوْفَهُ مِنْ سُلْطَانِهِ، فَإِنْ كَانَ ذلِكَ تَمَاماً لِطَلِبَتِهِ عِنْدِي، وَ إِلَا وَسَّعْتُ عَلَيْهِ فِي رِزْقِهِ، فَإِنْ كَانَ ذلِكَ تَمَاماً لِطَلِبَتِهِ عِنْدِي، وَ إِلَا هَوَّنْتُ عَلَيْهِ مَوْتَهُ حَتّى يَأْتِيَنِي وَ لَا حَسَنَةَ لَهُ عِنْدِي، ثُمَّ أُدْخِلُهُ النَّارَ».

۳۰۰۶.عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ، عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام ، قَالَ:«مَرَّ نَبِيٌّ مِنْ أَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ بِرَجُلٍ بَعْضُهُ تَحْتَ حَائِطٍ وَ بَعْضُهُ خَارِجٌ مِنْهُ، قَدْ شَعَّثَتْهُ الطَّيْرُ، وَ مَزَّقَتْهُ الْكِلَابُ، ثُمَّ مَضى، فَرُفِعَتْ لَهُ مَدِينَةٌ، فَدَخَلَهَا، فَإِذَا هُوَ بِعَظِيمٍ مِنْ عُظَمَائِهَا مَيِّتٍ عَلى سَرِيرٍ، مُسَجًّى بِالدِّيبَاجِ حَوْلَهُ الْمِجْمَرُ، فَقَالَ: يَا رَبِّ، أَشْهَدُ أَنَّكَ حَكَمٌ عَدْلٌ لَا تَجُورُ، هذَا عَبْدُكَ لَمْ يُشْرِكْ بِكَ طَرْفَةَ عَيْنٍ أَمَتَّهُ بِتِلْكَ الْمِيتَةِ، وَ هذَا عَبْدُكَ لَمْ يُؤْمِنْ بِكَ طَرْفَةَ عَيْنٍ أَمَتَّهُ بِهذِهِ الْمِيتَةِ؟
فَقَالَ: عَبْدِي، أَنَا ـ كَمَا قُلْتَ ـ حَكَمٌ عَدْلٌ لَا أَجُورُ، ذلِكَ عَبْدِي كَانَتْ لَهُ عِنْدِي سَيِّئَةٌ ـ أَوْ ذَنْبٌ ـ أَمَتُّهُ بِتِلْكَ الْمِيتَةِ لِكَيْ يَلْقَانِي وَ لَمْ يَبْقَ عَلَيْهِ شَيْءٌ، وَ هذَا عَبْدِي كَانَتْ لَهُ عِنْدِي حَسَنَةٌ، فَأَمَتُّهُ بِهذِهِ الْمِيتَةِ لِكَيْ يَلْقَانِي وَ لَيْسَ لَهُ عِنْدِي حَسَنَةٌ».

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج4
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 310689
صفحه از 791
پرینت  ارسال به