395
تحفة الأولياء ج4

33 . باب در بيان نفرين كردن بر دشمن

۳۲۵۰.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند ، از سهل بن زياد ، از يحيى بن مبارك ، از عبداللّه بن جبله ، از اسحاق عمّار كه گفت : در نزد امام جعفر صادق عليه السلام شكايت كردم از همسايه اى كه داشتم و از آن چه از او مى ديدم . اسحاق گفت كه : حضرت به من فرمود كه :«بر او نفرين كن» . گفت كه : پس چنان كردم و هيچ نديدم . به خدمتش برگشتم و در نزد او شكايت كردم . به من فرمود كه : «بر او نفرين كن» . عرض كردم كه : فداى تو گردم! كردم و هيچ نديدم . فرمود : «چگونه بر او نفرين كردى؟» عرض كردم كه : چون او را ملاقات كردم ، بر او نفرين كردم . اسحاق گفت كه : حضرت فرمود : «بر او نفرين كن ، چون رو آورد و در وقتى كه پشت كند» . پس من چنان كردم و درنگ نكردم تا آنكه خدا از او راحت بخشيد .

۳۲۵۱.و از امام موسى عليه السلام روايت شده كه فرمود :«چون يكى از شما بر يكى نفرين كند ، بگويد : اَللّهُمَّ اطْرُقهُ بِبَلِيَّةٍ لا أُخْتَ لَها وَأَبِحْ حَريمَهُ» ۱ . و ترجمه دعا اين است كه : «بار خدايا! بكوب او را به سختى و رنجى كه نظير و جفتى از برايش نيست ، و حلال گردان عرصه او را كه بلا و دشمن در آن درآيد» (يا حرمتش را از براى نظّارگان ظاهر گردان ، و حرمت ، آن چيزى است كه هتك و دريدنش روا نباشد . حاصل آنكه پرده حرمت او را بِدَر و او را رسوا كن) .

۳۲۵۲.محمد بن يحيى ، از احمد بن محمد بن عيسى ، از على بن عيسى ، از على بن حكم ، از مالك بن عطيّه ، از يونس بن عمّار روايت كرده است كه گفت : به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كردم كه : مرا همسايه اى است از قريش ، از آل محرز ، كه نام مرا بلند كرده و مرا مشهور ساخته . در هر زمان كه به او مى گذرم ، مى گويد كه : اين رافضى ، مال ها را برمى دارد و به نزد جعفر بن محمد مى برد . يونس مى گويد كه : حضرت به من فرمود كه :«خدا را بخوان و بر او نفرين كن ، چون در نماز شب باشى ، و حال آنكه تو سجده كننده باشى در سجده آخر از دو ركعت اوّل ، خداى ـ تعالى ـ را حمد كن و آن جناب را تعظيم نما و بگو : اَللّهُمَّ اِنَّ فُلانَ بْنَ فُلانٍ ... يا رَبَّ السّاعَةَ السّاعَةَ ؛ خداوندا! به درستى كه فلان پسر فلان ، به حقيقت كه مشهور ساخته مرا و آوازه مرا بلند نموده ، و به خشم آورده مرا و عرضه گردانيده مرا از براى ناخوشى ها . خداوندا! بزن او را به تير شتابانى كه مشغول كنى او را به آن از من . خداوندا! و نزديك گردان مرگ او را و شتاب ده اين را . اى پروردگار من! در اين زمان ، در اين زمان» .راوى مى گويد كه : چون به كوفه آمديم ، شب بود كه وارد كوفه شديم . پس از اهل خويش از حال آن همسايه پرسيدم و گفتم كه : فلانى چه كرد؟ گفتند كه : او بيمار است . پس آخر سخنم تمام نشده بود كه فرياد و فغان از خانه او شنيدم و گفتند كه : مرد .

1.و در بعضى از نسخ كافى به جاى ببليّة ، بليلة واقع است .


تحفة الأولياء ج4
394

33 ـ بَابُ الدُّعَاءِ عَلَى الْعَدُوِّ

۳۲۵۰.عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَبَلَةَ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ:
شَكَوْتُ إِلى أَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام جَاراً لِي وَ مَا أَلْقى مِنْهُ، قَالَ: فَقَالَ لِيَ :
«ادْعُ عَلَيْهِ» قَالَ: فَفَعَلْتُ، فَلَمْ أَرَ شَيْئاً، فَعُدْتُ إِلَيْهِ، فَشَكَوْتُ إِلَيْهِ، فَقَالَ لِيَ : «ادْعُ عَلَيْهِ»: فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، قَدْ فَعَلْتُ، فَلَمْ أَرَ شَيْئاً، فَقَالَ : «كَيْفَ دَعَوْتَ عَلَيْهِ؟» فَقُلْتُ: إِذَا لَقِيتُهُ دَعَوْتُ عَلَيْهِ، قَالَ: فَقَالَ: «ادْعُ عَلَيْهِ إِذَا أقْبَلَ وَ إِذَا اسْتَدْبَرَ» فَفَعَلْتُ، فَلَمْ أَلْبَثْ حَتّى أَرَاحَ اللّهُ مِنْهُ.

۳۲۵۱.وَ رُوِيَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عليه السلام ، قَالَ :«إِذَا دَعَا أَحَدُكُمْ عَلى أَحَدٍ، قَالَ: اللّهُمَّ اطْرُقْهُ بِلَيْلَةٍ لَا أُخْتَ لَهَا، وَ أَبِحْ حَرِيمَهُ».

۳۲۵۲.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ، عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ، عَنْ يُونُسَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام : إِنَّ لِي جَاراً مِنْ قُرَيْشٍ مِنْ آلِ مُحْرِزٍ قَدْ نَوَّهَ بِاسْمِي وَ شَهَرَنِي، كُلَّمَا مَرَرْتُ بِهِ قَالَ: هذَا الرَّافِضِيُّ يَحْمِلُ الْأَمْوَالَ إِلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ .
قَالَ: فَقَالَ لِيَ :
«ادْعُ اللّهَ عَلَيْهِ إِذَا كُنْتَ فِي صَلَاةِ اللَّيْلِ وَ أَنْتَ سَاجِدٌ فِي السَّجْدَةِ الْأَخِيرَةِ مِنَ الرَّكْعَتَيْنِ الْأُولَيَيْنِ، فَاحْمَدِ اللّهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ مَجِّدْهُ، وَ قُلِ: اللّهُمَّ إِنَّ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ قَدْ شَهَرَنِي، وَ نَوَّهَ بِي، وَ غَاظَنِي، وَ عَرَضَنِي لِلْمَكَارِهِ؛ اللّهُمَّ اضْرِبْهُ بِسَهْمٍ عَاجِلٍ تَشْغَلْهُ بِهِ عَنِّي؛ اللّهُمَّ وَ قَرِّبْ أَجَلَهُ، وَ اقْطَعْ أَثَرَهُ، وَ عَجِّلْ ذلِكَ يَا رَبِّ السَّاعَةَ السَّاعَةَ».
قَالَ: فَلَمَّا قَدِمْنَا الْكُوفَةَ قَدِمْنَا لَيْلاً، فَسَأَلْتُ أَهْلَنَا عَنْهُ: قُلْتُ: مَا فَعَلَ فُلَانٌ؟ فَقَالُوا: هُوَ مَرِيضٌ، فَمَا انْقَضى آخِرُ كَلَامِي حَتّى سَمِعْتُ الصِّيَاحَ مِنْ مَنْزِلِهِ، وَ قَالُوا: قَدْ مَاتَ .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج4
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 305850
صفحه از 791
پرینت  ارسال به