۳۳۳۶.محمد بن يحيى ، از احمد بن محمد بن عيسى ، از على بن حكم ، از مالك بن عطيّه ، از ابوحمزه ثمالى روايت كرده است كه گفت : بر در خانه حضرت على بن الحسين عليه السلام آمدم و به آن حضرت برخوردم ، در هنگامى كه از در درآمده بود . پس فرمود :«بِسْمِ اللّهِ ، آمَنْتُ بِاللّهِ ، وَتَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ؛ به نام خدا . ايمان آوردم به خدا وتوكل كردم بر خدا» ، بعد از آن فرمود كه : «اى ابوحمزه! به درستى كه بنده چون از منزلش بيرون آيد ، شيطان او را پيش آيد . پس چون بگويد كه : بسم اللّه ، دو فرشته مى گويند كه : كفايت كرده شدى ، و چون بگويد : آمَنْتُ بِاللّهِ ، به او مى گويند كه : ره نموده شدى ، و چون بگويد كه : تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ ، به او مى گويند كه : نگاه داشته شدى؛ پس شياطين دور مى شوند و به يكديگر مى گويند كه : چگونه ما را دستى باشد به كسى كه كفايت و هدايت شد ، و او را نگاه داشتند؟» ابوحمزه گفت كه : بعد از آن فرمود كه : «اللّهُمَّ إِنَّ عِرْضِي لَكَ الْيَوْمَ؛ خداوندا! به درستى كه عرض [= آبروى] من از براى تو است» ، پس فرمود كه : «اى ابوحمزه! اگر مردم را ترك كنى ، ايشان تو را ترك نكنند ، و اگر ايشان را وا گذارى ، ايشان تو را وا نگذارند» . عرض كردم : پس چه كنم؟ فرمود : «به ايشان عطا كن از عرض خويش ، از براى روز فقر و احتياجت» .