۳۴۰۱.على بن ابراهيم ، از پدرش ، از ابن ابى عمير ، از محمد بن اعين ، از قيس بن سلمه ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود... (تا آخر آن چه در همين باب گذشت ، مگر آنكه در اينجا در سند ، به جاى بشر بن مسلمه ، قيس بن مسلمه و به جاى «و لا قوّة الّا بك» در آخر دعا ، «الّا باللّه » است) .
56 . باب دعا از براى علّت ها و مرض ها ۱
۳۴۰۲.محمد بن يحيى ، از احمد بن محمد بن عيسى ، از عبدالرحمان بن ابى نجران و ابن فضّال ، از بعضى از اصحاب ما ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه گفت : آن حضرت در نزد علّت مى فرمود كه :«اللّهُمَّ إِنَّكَ عَيَّرْتَ أَقْوَاماً ... لَا إِلهَ غَيْرُكَ؛ خداوندا! به درستى كه تو سرزنش كرده اى گروهى چند را ، پس گفته اى : بگو كه : بخوانيد آنان را ، و گمان كرده ايد ايشان را خدايان از غير خدا . پس نمى توانند بر داشتن سختى از شما ، و نه گردانيدنى . پس اى كسى كه نمى تواند بر داشتن سختى من ، و نه گردانيدن آن را از من كسى غير از او! صلوات فرست بر محمد و آل محمد ، و بردار سختى مرا ، و بگردان آن را به سوى كسى كه مى خواند با تو خداى ديگرى را . نيست خدايى غير تو» .
۳۴۰۳.احمد بن محمد ، از عبدالعزيز مهتدى ، از يونس بن عبدالرحمان ، از داود بن ذُربىّ روايت كرده است كه گفت : در مدينه بيمار شدم ، بيمارى سختى . پس اين خبر به امام جعفر صادق عليه السلام رسيد و به من نوشت كه :«خبر ناخوشى تو به من رسيد . يك صاع از گندم بخر و بر پشت بخواب و آن را بر سينه خود پراكنده كن ، به هر وضعى كه پراكنده شود ، و بگو كه : اللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ ... وَأَنْ تُعَافِيَنِي مِنْ عِلَّتِي؛ «خداوندا! به درستى كه من سؤال مى كنم تو را به نام تو ، كه چون سؤال كند تو را به آن بيچاره ، بردارى آن چه را كه با اوست از بدحالى ، و تسلط دهى او را در زمين ، و بگردانى او را جانشين خود بر آفريدگانت ، آنكه صلوات فرستى بر محمد و آل محمد ، و آنكه عافيت دهى مرا آزار من» ، بعد از آن درست بنشين و گندم را از دور و كنار خود جمع كن و مثل اين را بگو (يعنى اين را دوباره بخوان) ، و آن گندم را مُدّ مُدّ ۲ بخشش كن ، هر مدّى از براى مسكينى . و باز دعا را بخوان» . داود گفت : من چنان كردم؛ پس گويا كه مرا از بند بيرون كشيدند (و گره آن را گشودند ، چنان كه اكال از پاى شتر مى گشايند) . و چند نفر اين را به جا آوردند و به آن منتفع شدند ۳ .
1.و علّت به معناى آزار است ، و مرض به معناى بيمارى . و اوّل ، آن چيزى است كه در بعضى از اعضا است و دويم ، در همه آن . (مترجم)
2.هر مد ۷۵۰ گرم است . (مصحح)
3.مؤلّف ، همين حديث را در روضه به همين وضع ايراد كرده . و مخفى نماند كه اگر غير بيمار دعا را بخواند ، اگر بيمار مرد باشد ، بگويد : «وَأَنْ تُعافِيَهُ مِنْ عِلَّتِهِ» ، و اگر زن باشد ، بگويد : «وَأَنْ تُعافيها مِنْ عِلَّتِها» . و صاع ، چهار مدّ است و مد ، دويست و نود و دو درهم و نصف درهم است ، كه چهار مد ، هزار و صد و هفتاد درهم باشد ، و آن عبارت است از ششصد و چهارده مثقال و ربع مثقال صيرفى . وبنابر معمول در اين زمان ، از قرار من شاهى ، شانزده عبّاسى ، نيم من است ، الّا بيست و پنج مثقال و سه ربع مثقال . و آن چه عوام مى گويند كه : بايد هر مدّى را در پارچه اى كرباسى كنند و با آن به فقير دهند ، مستندى ندارد . (مترجم)