۳۴۶۰.از او ، از احمد بن بن محمد ، از حسين بن سعيد ، از نضر بن سويد ، از ابن سنان ، از حفص ، از محمد بن مسلم روايت است كه گفت : به آن حضرت عرض كردم كه : دعايى به من تعليم كن . فرمود :«چرا از دعاى الحاح دور افتاده اى؟» راوى گفت : عرض كردم كه : دعاى الحاح چيست؟ فرمود : «اللّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ ... وَ وَزْنَ الْجِبَالِ ، وَ كَيْلَ الْبُحُورِ ؛ «خداوندا! اى پروردگار آسمان هاى هفت گانه و آنچه ميانه آنها است! و پروردگار عرش بزرگ! و پروردگار جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل! و پروردگار قرآن بزرگ! و پروردگار محمد ، آخر پيغمبران! به درستى كه من سؤال مى كنم تو را به آنچه برپا مى شود به آن آسمان ، و به آن برپا مى شود زمين ، و به آن جدايى مى اندازى ميان جمع ، و به آن جمع مى كنى ميان پراكنده ، و به آن روزى مى دهى زندگان را ، و به آن ضبط كرده اى شماره ريگ ها و وزن كوه ها و پيمانه درياها را» ، بعد از آن ، بر محمد و بر آل محمد صلوات مى فرستى . پس حاجت خود را از او سؤال مى نمايى ، و در طلب ، الحاح و اصرار بكن» .
۳۴۶۱.على بن ابراهيم ، از پدرش ، از حسن بن على ، از كرام ، از ابن ابى يعفور ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه مى فرمود :«اللّهُمَّ امْلَأْ قَلْبِي حُبّاً لَكَ ... أَنْ تَفُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ ؛ خداوندا! پر كن دل مرا از دوست داشتن تو ، و ترسيدن از تو ، و باور داشتن و گرويدن به تو ، و بيمى از تو ، و آرزومندى به سوى تو . اى صاحب بزرگوارى و نوازش! خداوندا! دوست گردان به سوى من ديدار خود را ، و بگردان از برايم در ديدار خود ، خوبى رحمت و بركت . دور رسان مرا به شايستگان ، و رسوا مگردان مرا با بدان ، و ملحق گردان مرا به شايسته آنان كه درگذشته اند ، و بگردان مرا با شايسته آنان كه مانده اند ، و فراگير به من راه شايستگان را ، و يارى ده مرا بر خودم ، به آنچه يارى مى دهى به آن شايستگان را بر نفس هاى ايشان ، و برمگردان مرا در بدى كه رهاينده اى مرا از آن . اى پروردگار جهانيان! سؤال مى كنم تو را ايمانى كه زمانى از براى آن نيست ، غير از ديدار تو ، كه زنده بدارى مرا ، و بميرانى مرا بر آن ، و برانگيزى مرا بر آن ، چون برانگيزى مرا ، و بيزارى ده دل مرا از نمايش و آوازه ، و شك و گمان افتادن در دين تو . خداوندا! ببخش به من يارى كردن در دين تو ، و توانايى در پرستش تو ، و فهميدن در آفريده تو ، و دو بهره اى از رحمت تو ، و سفيد گردان روى مرا به نور تو ، و بگردان رغبت مرا در آنچه نزد تو است ، و بميران مرا در راه تو ، بر ملّت تو و ملّت پيغمبر تو .خداوندا! به درستى كه من پناه مى برم به تو از كاهلى و تنبلى و پيرى و بى دلى و بخل و ناآگاهى و بى خبرى و سخت دلى و سستى و درويشى ، و پناه مى برم به تو ، اى پروردگار من! از نفسى كه سير نمى شود ، و از دلى كه فروتنى نمى كند ، و از دعايى كه شنيده نمى شود ، و از نمازى كه سود نمى دهد ، و پناه مى دهم به تو ، خودم را و كسانم و فرزندانم ، از ديو سركش رانده شده .خداوندا! به درستى كه پناه نمى دهد مرا از تو كسى ، و نه مى يابم از غير تو پناهگاهى را؛ پس درمگذار مرا ، و برمگردان مرا در نابودى ، و باز مگردان مرا به عذاب . سؤال [=درخواست ]مى كنم تو را ايستادن بر دين تو ، و تصديق كردن به كتاب تو ، و پيروى كردن فرستاده تو . خداوندا! ياد كن مرا به رحمت خود ، و ياد مكن مرا به گناه من ، و بپذير از من ، و زياد كن مرا از فضل خود . به درستى كه من به سوى تو رغبت دارم .خداوندا! بگردان ثواب سخن من و ثواب نشستن مرا ، خشنودى تو از من ، و بگردان كار مرا و دعاى مرا ، پاكيزه از براى تو ، و بگردان ثواب مرا بهشت ، به رحمت خود ، و جمع كن از برايم همه آنچه سؤال كردم تو را ، و زياد كن مرا از فضل خود . به درستى كه من به سوى تو رغبت دارم . خداوندا! فرو رفتند ستارگان و به خواب رفتند چشم ها ، و تويى زنده پاينده . پنهان نمى كند از تو شب تارى ، و نه آسمان صاحب برج ها ، و نه زمين صاحب قرارگاه ، و نه درياى گود پرآب ، و نه تاريكى ها كه پاره اى از آنها بر پاره اى است . در مى آورى رحمت را بر آنكه مى خواهى از آفريده خود . مى دانى خيانت چشم ها را و آنچه پنهان مى كند سينه ها . گواهى مى دهم به آنچه گواهى داده اى به آن به خودت ، و گواهى داده اند فرشتگانت و خداوندان دانش . نيست خدايى ، مگر تو كه صاحب عزّت و حكمتى ، و هر كه گواهى نداد بر آنچه گواهى داده اى بر خودت ، و گواهى داده اند فرشتگانت و خداوندان دانش ، پس بنويس گواهى مرا به جاى گواهى ايشان .خداوندا! تويى بى آفت و از تو است بى آفتى . سؤال مى كنم تو را ، اى خداوند بزرگوارى و نوازش! كه رها و آزاد كنى گردن مرا از آتش» .