۳۴۶۲.على بن ابراهيم ، از پدرش ، از ابن محبوب ، از محمد بن يحيى خثعمى ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :«ابوذر به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد ، و جبرئيل عليه السلام با آن حضرت بود ، در صورت دحيه كلبى ، و رسول خدا صلى الله عليه و آله با او خلوت كرده بود . چون ابوذر ايشان را ديد ، از رفتن به سوى ايشان باز گرديد ، و سخن ايشان را نبريد . جبرئيل عليه السلام عرض كرد كه : يا محمد! اينك ، ابوذر بود كه به ما گذشت و بر ما سلام نكرد . بدان و آگاه باش! كه اگر بر ما سلام مى كرد ، جواب او را مى داديم . يا محمد! به درستى كه او را دعايى است كه آن را مى خواند ، و در نزد اهل آسمان مشهور است ، و چون من به آسمان بالا روم ، او را از آن دعا سؤال كن . پس چون جبرئيل عليه السلام به آسمان بالا رفت ، ابوذر به خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد . رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه : اى ابوذر! چه تو را منع كرد از آنكه بر ما سلام كرده باشى ، در هنگامى كه به ما گذشتى؟ عرض كرد كه : يا رسول اللّه ! گمان كردم كه آنكه با تو بود ، دحيه كلبى است كه به جهت پاره اى از كارهاى خود با او خلوت كرده اى . حضرت فرمود كه : اى ابوذر! آنكه ديدى ، جبرئيل بود و گفت كه : اگر بر ما سلام مى كرد ، او را جواب مى داديم . چون ابوذر دانست كه او جبرئيل عليه السلام بوده ، آن قدر كه خدا مى خواست از پشيمانى ، بر او داخل شد ، از آنجا كه سلام نكرده بود . بعد از آن ، رسول خدا صلى الله عليه و آله به ابوذر فرمود كه : چيست آن دعايى كه تو آن را مى خوانى؟ پس به حقيقت كه جبرئيل مرا خبر داد كه تو را دعايى است كه آن را مى خوانى و در آسمان مشهور است . ابوذر عرض كرد : آرى ، يا رسول اللّه ! مى گويم كه : اللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمْنَ وَ الْاءِيمَانَ بِكَ ، وَ التَّصْدِيقَ بِنَبِيِّكَ ، وَ الْعَافِيَةَ مِنْ جَمِيعِ الْبَلَاءِ ، وَ الشُّكْرَ عَلَى الْعَافِيَةِ ، وَ الْغِنى عَنْ شِرَارِ النَّاسِ؛ خداوندا! به درستى كه من سؤال مى كنم تو را ايمنى و ايمان ، و تصديق كردن به پيغمبر تو ، و عافيت از همه زحمت ها ، و شكر بر عافيت ، و بى نيازى از بدهاى ، از مردمان» .