21 . باب در بيان نشستن
3722. چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند ، از احمد بن محمد بن خالد ، از نوفلى ، از عبد العظيم بن عبداللّه بن حسن علوى كه آن را مرفوع ساخته ، گفت كه : پيغمبر صلى الله عليه و آله سه قسم مى نشست : يكى قُرْفَصاء ، و آن ، اين است كه ساق هايش را راست و برپا كند ، و به دست هايش رو به آنها آورد ، و دستش را در ارشش 1 سخت و محكم كند 2 ، و دويم بر زانوهايش بر سر پا مى نشست ، چنان كه مترافعين در نزد قاضى و حاكم مى نشينند ، و آن را دوزانو مى گويند ، و سيم يك پا را دونه 3 مى كرد و پاى ديگر را بر بالاى آن مى گسترد ، و هرگز آن حضرت عليه السلام ديده نشد كه چهارزانو نشسته باشد .
3723.على بن ابراهيم ، از پدرش ، از ابن ابى عمير ، از آنكه او را ذكر كرده ، از ابو حمزه ثمالى روايت كرده است كه گفت : حضرت على بن الحسين عليهماالسلام را ديدم نشسته ، يكى از دو پايش را بر رانش گذاشته . عرض كردم كه : مردم اين نشستن را ناخوش مى دارند و مى گويند كه : اين نشستن ، نشستن پروردگار است . فرمود كه : «من به اين نوع نشستن ، ننشستم ، مگر به جهت دلتنگى و ملولى ، و حضرت پروردگار دلتنگ و ملول نمى شود ، و پينكى 4 و خواب او را فرا نمى گيرد» .
۳۷۲۴.على ، از پدرش ، از ابن ابى عمير ، از محمد بن مرازم ، از ابو سليمان زاهد ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :«هر كه به مكانى كه پست تر از بزرگوارى او باشد از مجلس راضى شود ، و در جايى بنشيند كه جايش از آن بالاتر باشد ، پيوسته خداى عز و جلو فرشتگانش بر او صلوات فرستند تا برخيزد» .
1.ارش ، به ساعد دست گويند .
2.و در بعضى از لغات چنين بيان كرده كه قرفصاء ـ به ضمّ يكم و فتح سيم ـ ، زانو به خود كشيدن در نشستن ، و دست ها به زير زانو درهم افكندن [است] . (مترجم)
3.يعنى يك پا را خم كرده و زير پاى ديگر مى نهاد .
4.پينكى ، يعنى خواب سبك و چرت .