9
تحفة الأولياء ج4

۲۶۲۱.محمد بن يحيى ، از احمد بن محمد بن عيسى ، از على بن حكم ، از ابو جميله روايت كرده است كه آن را مرفوع ساخته ، از امام محمد باقر عليه السلام كه فرمود :«به درستى كه خداى عز و جل زشتگويى را كه تن به زشتگويى داده ، دشمن مى دارد» .

۲۶۲۲.ابو على اشعرى ، از محمد بن سالم ، از احمد بن نضر ، از عمرو بن نعمان جعفى روايت كرده است كه گفت : امام جعفر صادق عليه السلام را صديق و دوستى بود كه نزديك نبود كه به جهت شدّت صداقت از آن حضرت مفارقت كند و جدا شود ، چون حضرت به جايى تشريف مى برد . پس در بين اينكه آن صديق ، در بازار كفشگران با آن حضرت مى رفت ، و غلامى داشت از اهل سِند[در هند] كه همراه او بود و در پشت سر ايشان مى رفت ، ناگاه آن مرد ، نگاه به عقب كرد و غلام خود را اراده داشت ، و سه مرتبه چنين كرد و او را نديد؛ پس چون در مرتبه چهارم نظر كرد ، او را ديد . گفت كه : اى پسر زن زناكننده (يعنى اى حرام زاده!) ، در كجا بودى؟ عمرو مى گويد كه : پس حضرت صادق عليه السلام دست خود را بلند كرد و آن را بر پيشانى مبارك خويش زد و فرمود :«سُبْحانَ اللّه » مادرش را دشنام و نسبت به زنا مى دهى ، و من چنان مى ديدم و اعتقاد داشتم كه تو را ورع و پارسايى است ، و الحال ديدم و دانستم كه تو را هيچ پارسايى نيست» . عرض كرد كه : فداى تو گردم! به درستى كه مادرش زنى است از اهل سند ، و به خدا شرك آورنده . فرمود : «آيا ندانسته اى كه هر گروهى را عقد نكاحى هست؟! از من دور شو» . راوى مى گويد كه : بعد از آن او را نديدم كه با آن حضرت برود ، تا آنكه مرگ در ميان ايشان جدايى انداخت .

۲۶۲۳.و در روايت ديگر چنين است كه :«هر گروهى را عقد نكاحى است كه به واسطه آن از زنا باز مى ايستند» .

۲۶۲۴.على بن ابراهيم ، از پدرش ، از ابن ابى عمير ، از ابن اذينه ، از زراره ، از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :«رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه : اگر دشنام و زشتگويى صورتى مى بود ، هر آينه صورت بدى بود» .

۲۶۲۵.محمد بن يحيى ، از احمد بن محمد بن عيسى ، از ابن محبوب ، از عمر بن يزيد ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :«در ميان بنى اسرائيل مردى بود كه در مدّت سه سال دعا مى كرد و خداى عز و جل را مى خواند كه او را پسرى روزى كند؛ پس چون ديد كه خداى عز و جل دعاى او را مستجاب نمى گرداند ، گفت : اى پروردگار من! آيا من از تو دورم كه از من نمى شنوى ، يا تو به من نزديكى و مرا اجابت نمى فرمايى» . حضرت فرمود : «پس كسى در خواب به نزد او آمد و گفت كه : تو در مدّت سه سال خداى عز و جل را خواندى ، با زبان هرزه ، و دل از حدّ درگذرنده كه پاكيزه نيست ، و نيّتى كه راست و درست نه؛ پس از هرزگى خود باز ايست ، و بايد كه دلت از خداى عز و جل بپرهيزد ، و نيّتت نيكو شود» . فرمود : «پس آن مرد ، همچنين كرد . بعد از آن ، خداى عز و جل را خواند و پسرى از برايش متولّد شد» .


تحفة الأولياء ج4
8

۲۶۲۱.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ، عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ يَرْفَعُهُ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام ، قَالَ:«إِنَّ اللّهَ يُبْغِضُ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّشَ».

۲۶۲۲.أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ نُعْمَانَ الْجُعْفِيِّ، قَالَ:
كَانَ لِأَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام صَدِيقٌ لَا يَكَادُ يُفَارِقُهُ إِذَا ذَهَبَ مَكَاناً، فَبَيْنَمَا هُوَ يَمْشِي مَعَهُ فِي الْحَذَّائِينَ، وَ مَعَهُ غُلَامٌ لَهُ سِنْدِيٌّ يَمْشِي خَلْفَهُمَا ، إِذَا الْتَفَتَ الرَّجُلُ يُرِيدُ غُلَامَهُ ـ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ـ فَلَمْ يَرَهُ، فَلَمَّا نَظَرَ فِي الرَّابِعَةِ، قَالَ: يَا ابْنَ الْفَاعِلَةِ، أَيْنَ كُنْتَ؟ قَالَ: فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ عليه السلام يَدَهُ، فَصَكَّ بِهَا جَبْهَةَ نَفْسِهِ، ثُمَّ قَالَ:
«سُبْحَانَ اللّهِ! تَقْذِفُ أُمَّهُ؟! قَدْ كُنْتُ أَرى أَنَّ لَكَ وَرَعاً، فَإِذا لَيْسَ لَكَ وَرَعٌ».
فَقَالَ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، إِنَّ أُمَّهُ سِنْدِيَّةٌ مُشْرِكَةٌ، فَقَالَ: «أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ لِكُلِّ أُمَّةٍ نِكَاحاً؟ تَنَحَّ عَنِّي» قَالَ: فَمَا رَأَيْتُهُ يَمْشِي مَعَهُ حَتّى فَرَّقَ الْمَوْتُ بَيْنَهُمَا.

۲۶۲۳.وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرى:«إِنَّ لِكُلِّ أُمَّةٍ نِكَاحاً يَحْتَجِزُونَ بِهِ مِنَ الزِّنى».

۲۶۲۴.عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ، عَنْ زُرَارَةَ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام ، قَالَ:«قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إِنَّ الْفُحْشَ لَوْ كَانَ مِثَالًا، لَكَانَ مِثَالَ سَوْءٍ».

۲۶۲۵.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام ، قَالَ:«كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ رَجُلٌ، فَدَعَا اللّهَ أَنْ يَرْزُقَهُ غُلَاماً ـ ثَلَاثَ سِنِينَ ـ فَلَمَّا رَأى أَنَّ اللّهَ لَا يُجِيبُهُ، قَالَ : يَا رَبِّ، أَبَعِيدٌ أَنَا مِنْكَ، فَلَا تَسْمَعُنِي، أَمْ قَرِيبٌ أَنْتَ مِنِّي، فَلَا تُجِيبُنِي؟»
قَالَ: «فَأَتَاهُ آتٍ فِي مَنَامِهِ، فَقَالَ: إِنَّكَ تَدْعُو اللّهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ مُنْذُ ثَلَاثِ سِنِينَ بِلِسَانٍ بَذِيءٍ، وَ قَلْبٍ عَاتٍ غَيْرِ تَقِيٍّ، وَ نِيَّةٍ غَيْرِ صَادِقَةٍ، فَاقْلَعْ عَنْ بَذَائِكَ، وَ لْيَتَّقِ اللّهَ قَلْبُكَ، وَ لْتَحْسُنْ نِيَّتُكَ» .
قَالَ: «فَفَعَلَ الرَّجُلُ ذلِكَ، ثُمَّ دَعَا اللّهَ، فَوُلِدَ لَهُ غُلَامٌ».

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج4
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 306311
صفحه از 791
پرینت  ارسال به