85
تحفة الأولياء ج4

۲۷۸۷.على ، از پدرش ، از ابن ابى عمير ، از شعيب عقرقوفى ، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :«رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : هر كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد ، بايد كه وفا كند ، چون وعده دهد» .

155 . باب در بيان حال كسى كه برادر مؤمن خود را باز دارد از داخل شدن بر او

۲۷۸۸.ابو على اشعرى روايت كرده است ، از محمد بن حسّان و چند نفر از اصحاب ما ، از احمد بن محمد بن خالد و هر دو ، از محمد بن على ، از محمد بن سنان ، از مفضّل بن عمر كه گفت : امام جعفر صادق عليه السلام فرمود كه :«هر مؤمنى كه ميان او و مؤمنى ديگر ، حجاب و مانعى باشد از پرده و غير آن ، به وضعى كه او را نتواند ديد ، خداى عز و جل در ميان او و بهشت ، هفتاد هزار حصار بزند ، كه مسافت ميان هر حصارى تا حصارى ، به قدر هزار ساله راه باشد» .

۲۷۸۹.على بن محمد ، از ابن جمهور ، از احمد بن حسين ، از پدرش ، از اسماعيل بن محمد ، از محمد بن سنان روايت كرده است كه گفت : در نزد امام رضا عليه السلام بودم؛ پس به من فرمود كه :«اى محمد! به درستى كه در زمان بنى اسرائيل چهار نفر بودند از مؤمنان؛ پس يكى از ايشان به نزد سه نفر ديگر آمد ، و ايشان در منزل يكى از آن سه نفر جمع بودند ، به جهت مناظره و گفتگويى كه در ميان ايشان بود؛ پس در را كوبيد ، و غلام صاحبخانه به سوى او بيرون آمد . گفت كه : آقايت در كجا است؟ گفت كه : در خانه نيست . آن مرد برگشت ، و غلام داخل شد و به نزد آقايش آمد . به او گفت كه : كى بود آنكه در را كوبيد؟ گفت : فلان كس بود ، و به او گفتم كه تو در خانه نيستى . آقا ساكت شد و پروايى نكرد ، و غلام خود را ملامت و سرزنش ننمود ، و هيچ يك از ايشان غمناك نشد ، به جهت بازگشتن آن مرد از خانه ، و شروع كردند در حديث و قصّه خويش . و چون فردا شد ، آن مرد ، صبح زود به جانب ايشان آمد؛ پس به ايشان برخورد ، در حالى كه ايشان بيرون آمده بودند و مى خواستند كه به جانب مزرعه اى روند كه مال بعضى از ايشان بود؛ پس آن مرد به ايشان سلام كرد و گفت كه : من با شما مى آيم . گفتند : بيا . و او را عذرخواهى نكردند در باب آنچه ديروز اتّفاق افتاده بود . و آن مرد ، محتاج و پريشان حال بود . و چون در عرض راه بودند ، ناگاه ديدند كه پاره ابرى ايشان را سايه كرده . گمان كردند كه باران مى آيد؛ پس مبادرت كردند و به سرعت رفتند . و چون آن ابر بر بالاى سر ايشان قرار گرفت و با ايشان برابر شد ، شنيدند كه نداكننده اى از اندران آن ابر ندا مى كرد كه : اى آتش! ايشان را فرا گير ، و منم جبرئيل فرستاده خدا؛ پس ناگاه آتشى از اندران آن ابر هر سه نفر را ربود ، و آن مرد باقى ماند با نهايت ترس ، و تعجّب مى كرد از آنچه بر آن گروه فرود آمد ، و نمى دانست كه سبب آن چيست . بعد از آن ، به جانب شهر برگشت و حضرت يوشع بن نون را ملاقات كرد ، و اين خبر را به آن حضرت داد ، با آنچه ديده و شنيده بود . يوشع بن نون عليه السلام فرمود : آيا ندانستى كه خدا بر ايشان خشم گرفت ، بعد از آنكه از ايشان خشنود بود؟ و آن به سبب كردارى است كه ايشان با تو كردند . عرض كرد كه : كردار ايشان با من چه بود؟ پس يوشع عليه السلام او را به آنچه كرده بودند حديث فرمود . آن مرد عرض كرد : پس من ايشان را در حِلّ قرار مى دهم ، و ايشان را حلال مى كنم و از ايشان درمى گذرم . فرمود كه : اگر اين عفو ، پيش از آنچه شد ، مى بود ، ايشان را نفع مى بخشيد . امّا در اين ساعت ، نفعى ندارد ، و شايد كه ايشان را بعد از اين نفع بخشد» .


تحفة الأولياء ج4
84

۲۷۸۷.عَلِيٌّ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام ، قَالَ:«قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْاخِرِ، فَلْيَفِ إِذَا وَعَدَ».

155 ـ بَابُ مَنْ حَجَبَ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ

۲۷۸۸.أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ؛ وَعِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ جَمِيعاً، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ:
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ عليه السلام :
«أَيُّمَا مُؤْمِنٍ كَانَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مُؤْمِنٍ حِجَابٌ، ضَرَبَ اللّهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجَنَّةِ سَبْعِينَ أَلْفَ سُورٍ ، مَا بَيْنَ السُّورِ إِلَى السُّورِ مَسِيرَةُ أَلْفِ عَامٍ».

۲۷۸۹.عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ ابْنِ جُمْهُورٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، قَالَ:
كُنْتُ عِنْدَ الرِّضَا صَلَوَاتُ اللّه عَلَيْهِ ، فَقَالَ لِي:
«يَا مُحَمَّدُ ، إِنَّهُ كَانَ فِي زَمَنِ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَرْبَعَةُ نَفَرٍ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ، فَأَتى وَاحِدٌ مِنْهُمُ الثَّلَاثَةَ وَ هُمْ مُجْتَمِعُونَ فِي مَنْزِلِ أَحَدِهِمْ فِي مُنَاظَرَةٍ بَيْنَهُمْ، فَقَرَعَ الْبَابَ، فَخَرَجَ إِلَيْهِ الْغُلَامُ، فَقَالَ: أَيْنَ مَوْلَاكَ؟ فَقَالَ: لَيْسَ هُوَ فِي الْبَيْتِ، فَرَجَعَ الرَّجُلُ، وَ دَخَلَ الْغُلَامُ إِلى مَوْلَاهُ، فَقَالَ لَهُ : مَنْ كَانَ الَّذِي قَرَعَ الْبَابَ؟ قَالَ: كَانَ فُلَانٌ، فَقُلْتُ لَهُ: لَسْتَ فِي الْمَنْزِلِ، فَسَكَتَ، وَ لَمْ يَكْتَرِثْ، وَ لَمْ يَلُمْ غُلَامَهُ، وَ لَا اغْتَمَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ لِرُجُوعِهِ عَنِ الْبَابِ، وَ أَقْبَلُوا فِي حَدِيثِهِمْ.
فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ، بَكَّرَ إِلَيْهِمُ الرَّجُلُ، فَأَصَابَهُمْ وَ قَدْ خَرَجُوا يُرِيدُونَ ضَيْعَةً لِبَعْضِهِمْ، فَسَلَّمَ عَلَيْهِمْ، وَ قَالَ: أَنَا مَعَكُمْ؟ فَقَالُوا لَهُ: نَعَمْ ، وَ لَمْ يَعْتَذِرُوا إِلَيْهِ، وَ كَانَ الرَّجُلُ مُحْتَاجاً ضَعِيفَ الْحَالِ.
فَلَمَّا كَانُوا فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ إِذَا غَمَامَةٌ قَدْ أَظَلَّتْهُمْ، فَظَنُّوا أَنَّهُ مَطَرٌ، فَبَادَرُوا، فَلَمَّا اسْتَوَتِ الْغَمَامَةُ عَلى رُؤُوسِهِمْ إِذَا مُنَادٍ يُنَادِي مِنْ جَوْفِ الْغَمَامَةِ: أَيَّتُهَا النَّارُ، خُذِيهِمْ وَ أَنَا جَبْرَئِيلُ رَسُولُ اللّهِ؛ فَإِذَا نَارٌ مِنْ جَوْفِ الْغَمَامَةِ قَدِ اخْتَطَفَتِ الثَّلَاثَةَ النَّفَرِ، وَ بَقِيَ الرَّجُلُ مَرْعُوباً يَعْجَبُ مِمَّا نَزَلَ بِالْقَوْمِ، وَ لَا يَدْرِي مَا السَّبَبُ؟
فَرَجَعَ إِلَى الْمَدِينَةِ، فَلَقِيَ يُوشَعَ بْنَ نُونٍ عليه السلام ، فَأَخْبَرَهُ الْخَبَرَ وَ مَا رَأى وَ مَا سَمِعَ، فَقَالَ يُوشَعُ بْنُ نُونٍ عليه السلام : أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللّهَ سَخِطَ عَلَيْهِمْ بَعْدَ أَنْ كَانَ عَنْهُمْ رَاضِياً، وَ ذلِكَ بِفِعْلِهِمْ بِكَ؟ فَقَالَ: وَ مَا فِعْلُهُمْ بِي؟ فَحَدَّثَهُ يُوشَعُ، فَقَالَ الرَّجُلُ: فَأَنَا أَجْعَلُهُمْ فِي حِلٍّ، وَ أَعْفُو عَنْهُمْ، قَالَ: لَوْ كَانَ هذَا قَبْلُ لَنَفَعَهُمْ، فَأَمَّا السَّاعَةَ فَلَا، وَ عَسى أَنْ يَنْفَعَهُمْ مِنْ بَعْدُ».

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج4
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 289657
صفحه از 791
پرینت  ارسال به