نگاهى به شرح صدر المتألهين بر اصول الكافى - صفحه 337

او در بررسى سندى روايت «أيها الناس اعلموا أن كمال الدين طلب العلم و العمل به...؛ مردم بدانيد كه كمال دين، طلب علم و عمل به آن است...»، ۱ در تبيين شخصيت رجالى هشام بن سالم به اين نكته اشاره كرده كه برخى اعتقاد او را فاسد دانسته اند و كشّى اين اعتقاد هشام بن سالم را نقل كرده كه او معتقد است خداوند داراى صورت بوده، آدم طبق مثال ربّ، آفريده است. ملّاصدرا در دفاع از هشام بن سالم آورده است:
گفتن اين كه خداوند صورت است، اعتقاد به جسمانى بودن خداوند را به دنبال نمى آورد؛ زيرا نظير چنين سخنانى از عرفاى كامل نيز نقل شده است و صورت در نزد ايشان داراى معناى غير از معانى شكل و خلقت است كه عرف در مى يابد. ۲
ملّاصدرا با پذيرش آنچه كه به هشام بن سالم نسبت داده شده، تأكيد مى كند كه ادعاى مخلوق بودن آدم عليه السلام طبق مثال خداوند به معناى باور جسمانى بودن خداوند نيست و گفتن اين سخن، وهن و ضعفى را متوجه هشام بن سالم نمى سازد.

2. يادكرد دانش هاى حديثى

آنچه مشهود است، طرح برخى از دانش هاى حديثى در لابه لاى شروح روايات است. به عنوان مثال، ايشان با مقايسه اى ميان قرآن و روايات، بر اين نكته پاى مى فشارد كه روايات نيز بسان قرآن داراى ظاهر و باطن، مجمل و مبين، تفسير و تأويل، محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ اند. ۳
ملّاصدرا براى اثبات جواز نقل به معنا چهار دليل را ذكر كرده، آنگاه اين اشكال را نقل مى كند كه ممكن است تجويز نقل به معنا منجر به اخلال در مقصود حديث شود؛ زيرا علما در معانى الفاظ اختلاف داشته و برداشت آنان از معانى متفاوت است و اگر نقل به معنا جايز باشد، با فزونى و كاستى الفاظ حديث، اصل آن از بين خواهد رفت. وى چنين پاسخ داده است كه فرض تغيير در الفاظ حديث در هر مرحله، از محل نزاع بيرون است. ۴

1.الكافى، ج ۱، ص ۳۰، ح ۴.

2.شرح اُصول الكافى، ج۲، ص ۱۴.

3.همان، ج ۱، ص ۱۷۰.

4.همان، ج ۲، ص ۲۷۰.

صفحه از 350