نگاهى به گفت‏وگوى «در عرصه روايت و درايت حديث» - صفحه 483

عملى بسازند آن را با نام وحدت مذهبى توجيه مى كنند تا در قدم اول، با شكست مواجه گردد. بديهى است كه منظور علماى روشنفكر اسلامى از وحدت اسلامى، حصر مذاهب به يك مذهب، و يا اخذ مشتركات مذاهب و طرد مفترقات آنها كه نه معقول و منطقى است و نه مطلوب و عملى نيست منظور اين دانشمندان متشكل شدن مسلمين است در يك صف در برابر دشمنان مشتركشان...
از نظر اين گروه از علماى اسلامى، هيچ ضرورتى ايجاب نمى كند كه مسلمين به خاطر اتحاد اسلامى، صلح و مصالحه و گذشتى در مورد اصول يا فروع مذهبى خود بنمايند... . ۱
11. ايشان مى گويند كه من درصدد كشف ارتباط حديث با نصّ و اشاره قرآن بودم و به شكر خدا راهى به سوى اين رابطه باز كردم... و در طى مطالعات خود به حديثى برخورد كردم كه مطمئن بودم در رابطه با كار من صادر شده و كار مرا تأييد مى كند، اين حديث را در ابتداى كتاب معجزه قرآن و مبارزه با فلسفه شرك درج كرده ام و منظورم از درج حديث اين بود كه اگر كسى به اين كتاب ايراد بگيرد كه چرا با سبك جديدى مسئله رسالت و... را مطرح مى كند بتوانم با اين حربه برنده به دفاع برخيزم و تأييديه امام صادق عليه السلام را به آنان ارائه دهم و در ادامه سخن مى افزايند: موقعى كه بر اساس روش فقهى خود مسائل فقهى را در پاورقى هاى بحار الأنوار مطرح كردم و مورد اعتراض واقع شد و بدين جهت من حالت دفاعى گرفته و در حال سكوت در جلد 83 تا 91 چنين امضاء كردم: «المحتج بكتاب اللّه على الناصب» (عبارات تلخيص شده است) روايتى كه ايشان در ابتداى كتاب خويش و در پايان جلد 83 بحار الأنوار آورده اند چنين است: «و أمّا المحتج بكتاب اللّه على الناصب من قرقز ۲ فرجل عارف يلهمه اللّه معرفة القرآن فلايلقى احدا من المخالفين الا حاجة و يثبت امرنا فى كتاب اللّه » و در پاورقى آدرس آن را چنين ذكر كرده اند. غاية المرام، ۳ فى انباء آخر الزمان،

1.يادنامه علامه امينى، به اهتمام سيدجعفر شهيدى، محمدرضا حكيمى مقاله «الغدير» و «وحدت اسلامى» از شهيد مطهرى شركت سهامى انتشار، ۱۳۵۲ش، ص ۲۳۴ و ۲۳۵.

2.اين كلمه غلط است و صحيح آن سرخس مى باشد همچنان كه در المحجة، چاپ مستقل و دلائل الامامه آمده است.

3.اين روايت در المحجة كه در پايان غاية المرام به چاپ رسيده، درج گرديده است نه در غاية المرام.

صفحه از 494