دفاع از حديث و پاسدارانش - صفحه 501

اگر به جاى على بن ابى حمزة لفظ بطائنى به كار رود به اين تلخيص مى گويند؟ تلخيص آن است كه قسمتى از يك اسم را ذكر و بقيه را حذف كنيم مثلاً اگر ما به جاى على بن ابى حمزه بطائنى، لفظ بطائنى را استعمال كنيم، تلخيص صورت پذيرفته است و روشن است كه بين اين دو عنوان در شناخت بدنامان هيچ فرقى وجود ندارد. به تقرير ديگر، شناخت بدنامان فايده به كار بردن لقب خاص است حال چه اين لقب كوتاه تر از لقب مشترك باشد چه بلندتر و چه اين لقب همراه با لفظ مشترك باشد و چه همراه نباشد، در هر صورت اين به كار بردن لفظ مختص است كه براى شناخت شخص راوى كارساز است نه براى شناخت شخصيت او، و فقط در جايى كه ضعف راوى معروف باشد با شناخت شخص او، شخصيت نامعتبر او هم روشن مى شود.
در برخى از مثال هايى كه آقاى بهبودى زده است نيز مناقشاتى وجود دارد كه به جهت اختصار از طرح آنها خوددارى مى كنيم.
4. ما با چند دليل محكم عدالت و جلالت قدر ابوحمزه ثمالى را ثابت كرديم و گفتيم كه به خاطر اين ادله بايد كلام على بن حسن بن فضال، مبنى بر اين كه ابوحمزه نبيذ مى نوشيده، توجيه شود و اگر اين كلام توجيه بردار نباشد بايد آن را رد كرد و سپس ذكر كرديم كه اگر عدالت اين راوى را نيز مسلم ندانيم وثاقت او غيرقابل انكار است و در آخر يك دليل نقضى را ذكر كرده بوديم كه على بن حسن بن فضال خود داراى عقيده فاسد بوده و عادل نيست ولى راوى موثقى است. حال با اين ترتيب چطور توثيق ايشان نسبت به على بن حسن بن فضال بى دغدغه پذيرفته مى شود؟ باءك تجرو باءى لا تجرـ
حال ببينيم جواب آقاى بهبودى چيست؟ عبارت ايشان اين است:
آقاى شبيرى مى نويسد: «ايراد على بن حسن بن فضّال درباره ابوحمزه ثمالى قابل قبول نخواهد بود زيرا فطحى است»... عجب است كه تمام فقها، احاديث على بن حسن بن فضال را درباره حلال و حرام خدا به عنوان حديث موثق پذيرفته اند ولى آقاى شبيرى سخن او را درباره ابوحمزه ثمالى رد مى كند، آنگاه عبارات مفصلى از نجاشى و كشى در مدح او، نقل مى كنند. اما كسانى كه اصل مقاله نگارنده را ملاحظه

صفحه از 511