باز هم سخنى پيرامون عرصه درايت و روايت حديث - صفحه 514

نياز به يادآورى نيست كه اين گونه پرخاشگرى ضمنى، نشانه عصبانيت در بحث است وگرنه گفتار همراه با برهان، نيازى به اين نوع ترفند تبليغاتى ندارد.
2. اگر بنا باشد از يك رشته كليات بهره بگيريم، بلكه بالاتر، گفتارى مقرون به حقيقت بگوييم شايسته بود ايشان با آيه «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحا وَ آخَرَ سَيِّئا» ، ۱ گفتار خود را آغاز مى كردند و به حق بايد گفت كارهاى فرهنگى آقاى بهبودى برخى در خور ستايش (مانند تصحيح متون اسلامى) و برخى ديگر در خور سرزنش است مانند، نگارش صحيح الكافى آن هم با آن مقدمه تند و تيز.
اگر بنا بود ايشان از گفتار اميرمؤمنان عليه السلام كمك بگيرند، شايسته بود از كلام ارزنده ديگر امام در رواج گفتار باطل گرايان استمداد كنند، آنجا كه امام عليه السلام مى فرمايد: «ولو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف على المرتادين ولو ان الحق خلص من الباطل انقطعت عنه السن المعاندين ولكن يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان ۲
اگر حق و باطل به هم آميخته نمى شد حق بر خواهان آن پوشيده نمى گشت، و اگر حق در ميان باطل پنهان نبود هرگز نمى توانستند از آن بدگويى كنند، بلكه اهل باطل بخشى از حق، و بخشى از باطل را به هم آميخته و آن را عرضه مى دارند.
3. نويسنده محترم در پوشش يك هدف مقدس و يك آرمان بزرگ (نقد حديث و يا جداسازى صحيح از باطل) به چنين كارى مبادرت ورزيده و حق و باطل را به هم آميخته اند.
ما در نقد خود از گفتار ايشان روى دو نكته تكيه كرده بوديم و هم اكنون نيز بر آن تكيه مى كنيم و در اين مورد به توضيح بيشتر مى پردازيم.
الف) تصحيح كافى شيخ كلينى به صورت حذف سه چهارم، كار زيانبارى است.
ب) آقاى بهبودى در جداسازى صحيح از غير صحيح و اصولاً در بخشى از قضاوت ها و داورى هاى خود، بر يك رشته استنباط هاى شخصى تكيه مى كند كه ارزش علمى ندارد، اينك به شرح هر دو موضوع بار ديگر مى پردازيم:

1.سوره توبه، آيه ۱۰۲.

2.نهج البلاغه، خطبه ۱۰.

صفحه از 528