آخرين كلام در عرصه روايت و درايت حديث - صفحه 608

تأليف شيخ مفيد، جعلى اعلام نموده و در ص 48 جاعل حديث را احمق و بى سواد، معرفى كرده اند؟ و باز يك نمونه ديگر را كه در ص 50 از كتاب اصول كافى استخراج كرده اند، بعد از وارسى علمى و منطقى شايسته نمى دانند كه مفاد آن را به امام معصوم نسبت بدهند؟ در اين صورت وارسى متن حديث با معيار عقل و منطق گناهى ندارد، چون شيوه دانشمندان از قديم و جديد بر اين بوده است و اگر كسى مانند بهبودى، خود را صالح نظر بداند و با ميزان عقل و منطق يك رشته احاديث را مردود و وازده اعلام نمايد، از نظر مبنى چه گناهى مرتكب شده است؟ آيا همين آيت اللّه خوئى نيست كه در ص 50 مى نويسد: من يك نمونه آن را از كتاب كافى استخراج كرده ام، و استخراج مابقى را به پژوهشگران محقق واگذار مى كنم؟
آقاى شبيرى در همين اعتراض هفتم مى نويسد: «ما هر چه در مقدمه معجم رجال الحديث كه حدود صد صفحه مى باشد جستجو كرديم تا شايد در جايى از آن ببينيم كه دو سوم احاديث كافى نامعتبر است و يا رد پايى از اين سخن در لابلاى آن بيابيم، راه به جايى نبرديم».
از خوانندگان عزيز اگر كسى مى تواند مسائل علمى را دنبال كند، بايد به مقدمه معجم رجال الحديث ص 29 مراجعه كند كه معظم له مى نويسند: «ما تعبير صحت و ضعف را براساس اصطلاح متأخرين نياورده ايم بلكه منظور ما از صحت و ضعف، اعتبار و عدم اعتبار است، اگر بگوييم كه اين حديث و يا اين طريق صحيح است، يعنى معتبر است و حجت، گر چه برخى از راويان آن نيك احوال و يا موثق باشند، و اگر بگوييم كه اين حديث و يا اين طريق ضعيف است، يعنى معتبر و حجت نيست گر چه راوى آن بدنام نباشد، بلكه ناشناخته و يا مجهول الهويه باشد».
و باز به ص 34 مقدمه مراجعه كند كه معظم له مى نويسند: «ما در مباحث اصول ثابت كرده ايم كه هر حديثى حجت نيست. آن حديثى حجت است كه راوى آن موثق و يا نيك احوال باشد. تشخيص اين مطلب با مراجعه به علم رجال است كه موثق بودن و نيك احوال بودن راويان را از ضعيف بودن آنان امتياز مى دهيم».

صفحه از 612