نقد و تحقيقى در زمينه شروح كافى - صفحه 147

اما پيش از گزارش آنها بايد يادآور شد كه نقد بر اثرى الزاما نه به مفهوم كاستن از ارزش آن است، زيرا نقد پديده اى است كه دستگاه انديشه آن را در برابر معطيات خود پرداخته و به واسطه اش آنها را تراش داده و در صافى ها بيخته و آنگاه اگر چيزى در پس تراش ها و بيزش ها ماند آن چنانش صفا و صيقل خواهد داد تا چون الماسى بر تارك ها بدرخشد.
اكنون نقدى چند فهرست وار گزارش مى شود:
1. عدم تبيين مرحله دوم شرح كه عبارت است از تفسير محتوا. و اساسا مرحله دوم شرح تاكنون در حوزه تفسير، به طور رسمى مطرح نبوده، از اين رو اين نقد متوجه ديگر شروح و تفاسير نيز مى باشد. با اين وصف از گذشته تا به حال مرحله دوم بدون توجه رسمى و فنى همواره مطرح بوده است.
2. چيرگى گرايش فلسفى خاص در نگرش تفسيرى وى. اين گرايش چيره در نگرش صدر المتألهين به مثابه نظريه اى پيشين در دستگاه پيشانه شرح است و به اين دليل خطوط فعاليت ايضاحى او را تا حدى نه اندك تعيين مى كند. و به طور كلى بايد گفت كه هيچ شارح و مفسرى از حداقل يك گرايش چيره تهى و بركنار نيست. و همين گرايش هاى غالب در نگرش شارحانند كه راستاى اصولى تفكر و شرح آنان را رقم مى زنند. بنابراين چيرگى يك گرايش بر انديشه شارح از جمله جريان هاى عمومى تفكر است و از اين رو جاى اشكال نيست.
نقدى كه در اينجا بر صدر المتألهين از ناحيه چيرگى و غلبه گرايش فلسفى وى وارد است بر ديگر شارحان از ناحيه غلبه ديگر گرايش ها متوجه مى شود و مقصود از نقد در اينجا و آنجا اشكال نيست، بلكه سنجش و ارزيابى تطابق يك مفروض با نفس الامر و تشخيص مقدار كشف آن است از حقيقت.
حال با اين توضيح گوييم: چيرگى گرايش فلسفى خاص در تفكر تفسيرى صدر المتألهين دو اثر را نتيجه داده: نخست، تأثير در اندازه تطابق شرح او با ضوابط شرح اكتشافى محض كه به عنوان كمال مطلوب پيوسته بايد در فرا راه هر شرحى مطرح باشد.

صفحه از 154