روش فهم حديث در شرح اُصول الكافى ملّاصالح مازندرانى - صفحه 126

ساختار (صرف)بررسى نكند. از اين رو، در بيان معناى افعال و مصادر، آنها را صرف مى كند ۱ و به بررسى چگونگى ساختار اسامى و حروف مى پردازد. ۲
ريشه يابى واژگان و تفسير چگونگى استخراج كلمه اى از كلمه ديگر در درك مفهوم واژه و نيز دايره استعمال آن يارى مى رساند، از اين رو، گاه به اشتقاق كلمات از يكديگر اشاره دارد؛ چنان كه واژه «اختر» را منقول از اختيار و نه اختبار مى داند ۳ و براى «رياح» دو وجه قايل مى شود؛ يا جمع كثرت از ريح يا جمع قلت ارواح است ۴ و «لا يشغل» را از شغل و نه أشغل مى داند و تعليل مى كند كه أشغل منسوخ شده است ۵ و در جاى ديگر مى گويد:
خصال، با كسر، جمع خصلت با فتح است...و به معناى غلبه در درگيرى است و نيز خصلت به معناى ويژگى است كه در اين جا همين اراده شده است و گويا به جهت جامعِ غلبه و فضيلت بين آن دو از اولى گرفته شده است. ۶
شرح مفردات الفاظ و مدلولات آنها، از لحاظ وضع، با علم لغت شناخته مى شود. اين علم براى فهم و تحقيق در الفاظ ضرورى است و شارح توجه وافرى به آن دارد و شواهد آن فراوان تر از آن است كه نياز به ذكر داشته باشد، اما بيان برخى نكات خالى از لطف نيست. شارح به اصل معناى واژه توجه دارد؛ چنان كه درباره واژه «ريبة» مى گويد كه در اصل، به معناى قلق و اضطراب است و سپس در معناى شك، سوءظن و تهمت رايج شد و هر سه معناى شايع، مستلزم معناى اصلى است و در ادامه، حمل هر چهار وجه را بر حديث جايز مى داند. ۷ علاوه بر اين، شارح به معناى واژه در عصر صدور توجه دارد و درباره واژه «فقه»، به طور مكرر، به اين موضوع اشاره دارد ۸ يا در تبيين معناى كلمه «حفظ» توضيح مى دهد كه برخى آن را بر يكى از وجوه تحمل مقرر در اصول فقه حمل كرده اند، اما آن اصطلاح جديدى است كه حمل كلام شارع بر آن بعيد است. ۹

1.همان، ج۱، ص۲۹۰ و ج۲، ص۱۸.

2.همان، ج۲، ص۱۸۳ و ص۲۷۶.

3.همان، ج۲، ص۹۷.

4.همان، ج۱، ص۱۰۳.

5.همان، ج۲، ص۱۷۷.

6.همان، ج۲، ص۱۵۱.

7.همان، ج۲، ص۱۹۲.

8.همان، ج۲، ص۱۹۳.

صفحه از 146