روش فهم حديث در شرح اُصول الكافى ملّاصالح مازندرانى - صفحه 131

پس بعيد است كه غرض از استفهام، استعلام حال باطن او و حسن اعتقادش باشد... . ۱
اثر فهم موضوع سخن، در تفهيم و تفاهم مطالب بين گوينده و مخاطب امرى كتمان ناپذير است و در قرينه بودن آن براى فهم مقصود، ترديد نيست. ملّا صالح با توجه به اين موضوع، در ذيل عبارت «او بدون چگونگى اول است و بدون كجايى آخر است»، مى گويد:
اوليت او عبارت است از آن كه قبل از وجود ممكنات بوده است و آخريت او عبارت از بقاى او بعد فناى ايشان است و مراد از آنچه كه در برخى احاديث از نفى اوليّت و آخريّت از او آمده است، نفى اوليّت و آخريّت زمانى است. ۲
شارح، به مناسبت شرح يك حديث، قول محى الدين بغوى را در باب رؤيت خداوند در آخرت مى آورد كه به حديثى از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله استناد كرده است و سپس، با تكيه بر جهت صدور حديث، سخن او را نقد مى كند. ۳ در جاى ديگر ـ كه متن حديث به نهى از سؤال اشاره دارد ـ مى گويد اين منافى با احاديثِ تشويق بر سؤال نيست؛ چرا كه در اينجا از سؤال زياد و غير ضرورى نهى شده است. ۴ هم چنين از قرينه ذكر حديث در يك باب نيز براى شرح آن يارى جسته است. ۵
گاه، مجاز و زبان نمادين ـ كه معانى را به رمز بيان مى كند ـ در تبيين مفاهيم از زبان اخبارى راهگشاتر است. از اين رو، در حديث، جهت ايفاى مقصود، به خدمت گرفته شده است. بى توجهى به اين نكته مى تواند منجر به كج فهمى شود. شارح در شرح حديث دوم از كتاب «عقل و جهل» درباره سخن گفتن حيا و دين مى گويد:
ظاهر، آن است كه اين قول، حقيقى و لسان مقال است... و احتمال دارد كه مجازى و به لسان حال باشد يا آن كه خداوند متعال در آن، كلام خلق كرده است. ۶

1.همان، ج۲، ص۲۳۱.

2.همان، ج۲، ص۳۲۸.

3.همان، ج۳، ص۱۲۲.

4.همان، ج۳، ص۱۶۳.

5.همان، ج۲، ص۲۸۲ و ۲۸۱.

6.همان، ج۱، ص۷۳.

صفحه از 146