عقل از ديدگاه ملا صالح مازندرانى - صفحه 154

س واحد قرار مى گيرند؛ ۱ زيرا چنين كثرت هايى از لوازمات مادّه است و عالم قدس، والاتر از اين لوازمات است. [مُراد از كثرت، آن است كه] اين جوهرِ مفارق، داراى مرتبه هاى وجودى نورانى بسيط است كه البته در شدت نورانيت يا ضعف آن، گونه گون و در نزديكى به نور الأنوار، مختلف هستند.
گفتنى است كه انديشه حكيمان و فيلسوفان و گونه رويكرد آنان در تعريف عقل، اثرى آشكار بر سخنان شارح نهاده است. علّامه شعرانى يادآورى كرده كه شارح در تعريف عقل به عنوان جوهر مجرّد (عقل به معناى نخست)، از ديدگاه حكيمان پيروى كرده است. ۲ گو اين كه وى در نمونه هايى نيز، ديدگاه آنان را يكسر به يك سو مى نهد و ما پس از اين، برخى از اين نمونه ها بر خواهيم شمرد.
از ديدگاه شارح، آن گاه كه نفس ناطقه بتواند با بدن ارتباط يابد با وجود آن كه يكى مادّى و ديگرى مجرّد است، مى توان تصوّر كرد و پذيرفت كه جوهرِ مفارق نيز خود، با نفس ناطقه در ارتباط باشد؛ ويژه آن كه هر دو مجرّدند. ۳ باز از ديدگاه وى، مى توان پذيرفت كه اين جوهر مفارق، داراى مراتب نورانى گوناگون باشد، و باز مى توان گفت كه ثواب و عقاب انسان، در حقيقت، از آن جوهر مفارق ريشه گرفته است؛ زيرا چنان كه خوانديم، ثواب و عقاب بدن، ريشه در نفس ناطقه دارد و تدبير نفس ناطقه نيز به دست جوهر مفارق است. ۴
گفتيم كه رويكرد شارح در مبحث عقل و تعريف هاى آن و ويژگى هاى هر تعريف، از ديدگاه حكيمان ريشه گرفته است؛ امّا اين سخن، بدان معنا نيست كه

1.همان جا.

2.منطقيان، در شناسايى جنس گفته اند: جنس، آن كلّى اى است كه در پاسخ به سؤال از چيستى افراد مختلف الحقيقه ذكر شود. براى نمونه، اگر از چيستى يا ماهيت مجموعه اى شامل يك چوپان، يك گله گوسفند و يك سگ سؤال شود كه هر يك نوع جداگانه هستند، پاسخ مناسب، به ناچار پاسخى است كه تنها بخشى از حقيقت آنها يعنى حقيقت مشترك ميان آنها را بيان كند. در پاسخ اين پرسش، بايد كلّى حيوان را كه بيان كننده حقيقت مشترك آنهاست، مطرح كرد. كلّى حيوان در اين جا، جنس ناميده مى شود كه خود آن نيز انواع بى شمارى؛ همچون انسان، سگ، گوسفند، گاو و... را شامل مى شود (همان، ص ۴۴).

3.شرح اُصول الكافى، ج ۱، ص ۱۴۲ پاورقى.

4.همان، ص ۶۸.

صفحه از 176