عقل از ديدگاه ملا صالح مازندرانى - صفحه 156

بسيار دشوار است كه از احاديث، دليلى براى اين دو تعريف بركشيم و متأسّفانه شارح نيز دليلى براى چرايى چنين تعريف هايى به دست نمى دهد و تنها به بيان اين كه مى توان و جايز است كه مفاهيم مطرح شده در احاديث را بدان گونه معنا كرد، بسنده مى كند.
از آنچه تاكنون گفتيم، دانستيم كه:
1. از نگاه شارح، مراد از عقل در احاديث بسيارى، همان نفس ناطقه انسانى است؛ يعنى جوهرى كه ذاتاً مجرّد است، ولى در افعال خود، به بدن نياز دارد و با آن در ارتباط است.
2. شارح، تنها در شرح نخستين حديث از كتاب عقل و جهل، اين احتمال را كه مراد از عقل در حديث «جنود عقل و جهل»، ۱ جوهرى مفارق از مادّه در ذات و فعل خود باشد، دور از ذهن نمى داند. اگر ويژگى هايى را كه شارح در آن جا براى عقل بدين معنا برشمرده است، خوب بر رسيم، در مى يابيم كه عقل به اين معنا، با آنچه حكيمانْ صادر اوّلش مى خوانند، بسيار نزديك است؛ امّا شارح آن گاه كه به شرح حديث جنود مى رسد، مراد از عقل را در اين حديث، همان جوهر انسانى مى داند. ۲ وى در شرح اين حديث، تصريح مى كند كه اين ديدگاه فلاسفه كه عقل را اوّلين آفريده مى دانند و سپس از صادر اوّل و عقول عشره و افلاك نه گانه سخن به ميان مى آورند، سخت نارواست. ۳
مى نگريد كه وى در يك جا امكان اين را كه عقل در حديث جنود به معناى جوهر مفارق باشد، محتمل مى شمارد؛ گرچه در شرح حديث جنود، از اين احتمال سخنى به ميان نياورده است. به هر روى، حتّى آن جا كه وى چنان احتمالى از معناى عقل را مى پذيرد، باز مى بينيم كه تعريف او با اعتقاد فلاسفه درباره جوهر مفارق و پيامدهاى فلسفى آن، يكسر متفاوت است. تعريف وى از جوهر مفارق، به گونه اى است كه از آن، اعتقاد به صادر اوّل و عقول عشره و... لازم نمى آيد. از اين رو، شايد بتوان اين

1.همان جا.

2.البتّه دقّت شود كه حديث «جنود عقل و جهل»، چهاردهمين حديث كتاب عقل و جهل است.

3.شرح اُصول الكافى، ج ۱، ص ۲۰۳.

صفحه از 176