عقل از ديدگاه ملا صالح مازندرانى - صفحه 167

نخستين بدانيم و آن را بُعد مادّى و بدنى نفس به شمار آوريم، آن گاه، اين گزاره ها پذيرفتنى است كه:
1. از آن جا كه عقلْ داراى مراتب و شدّت و ضعف است، جهل نيز داراى مراتب و شدّت و ضعف است؛ گرچه شارح درباره اين مراتب احتمالى، سخنى به ميان نياورده است.
2. همه يا بسيارى از آنچه درباره چگونگى رشد عقل گفتيم، متضادّ آن را مى توان درباره چگونگى سقوط انسان به درجات پايين تر جهل نيز پذيرفت.
امّا اگر جهل را به معناى دوم و امرى در مقابل دومين معناى احتمالىِ عقل بدانيم، آن گاه مى توان گفت: دو قوّه و منبع نورانى و ظلمانى، در عالم وجود دارند كه يكى مبدأ نيكى هاست و بِدان مى خوانَد و ديگرى مبدأ بدى هاست كه انسان را بدان سو مى كشاند. مولوى نيز در مثنوى خود، گويا به همين نكته اشاره كرده است، آن جا كه مى گويد:

دو عَلَم بر ساخت اسپيد و سياهآن يكى آدم، دگر ابليسِ راه
در ميان آن دو لشكرگاهِ زفتچالش و پيكار آنچه رفت، رفت.۱
آنچه آمد، مفهوم جهل بود در سنجش با دو معناى پيش گفته عقل. اكنون بيفزاييم كه با قطع نظر از ماهيت جهل، اين مفهوم در زبان معصومان عليهم السلام كاربردى ويژه دارد. در نگاه احاديث، نه تنها كاربرد جهل ويژگى هايى خاص دارد؛ بلكه تقابل آن با عقل نيز، معنايى خاص دارد. از زبان شارح بخوانيم كه: «شايسته است كه بدانيم جهل از ديدگاه معصومان عليهم السلام ، به معناى ارتكاب گناهان است؛ اگر چه مرتكب آنها عالم و دانا باشد؛ بلكه در اين هنگام، چنين كسى [در همان حال كه مى داند، گناه مى كند] در حقيقت، از نگاه امامان عليهم السلام جاهل تر است و نكوهشِ وى بيشتر و افزون تر است. از اين رو، كسى كه خود را عالم و عاقل بنماياند و در همان حال، دنيا و شهواتِ آن و خوشى هاى زودگذر آن را برگزيند، سرگشته گم راهى است و لباس جهالت را در

1.مثنوى معنوى، ص ۱۰۵۷.

صفحه از 176