عقل از ديدگاه ملا صالح مازندرانى - صفحه 169

بخوانند، با كسى كه امامان عليهم السلام او را عالم بدانند، عموم و خصوص من وجه است؛ زيرا چه بسا مردمان كسى را دانا و عالم بخوانند، ولى از آن رو كه كردارش چون گفتارش نيست و عقل را بر همه وجود خود حاكم نساخته است، اهل بيت عليهم السلام او را عالم نمى شمرند و بلكه چنين كسى همان سان كه شارح نيز آشكارا گفته بود جاهل تر از كسى است كه آگاهى هاى ظاهرى او را ندارد و از نگاه مردمان، عالم و دانا به شمار نمى آيد.
نمودار 2: نسبت ميان معانى محتمل عقل و جهل
معناى عقل معناى جهل
الف) احتمال اوّل و غالب: جوهر مجرد (نفس) نفس به اعتبار تعلّق فعلى به بدن با مراتب ششگانه
ب) (نفس به اعتبار تجرّد ذاتى از بدن) امرى (= روحى خبيث) مقابل آن جوهر كه احتمال دوم و مرجوح: جوهرِ مفارق از مادّه ذاتاً و فعلاً نفس را به بدى مى خواند.

9. عقل نظرى و عقل عملى

طبق حديثى، امام صادق عليه السلام عقل را اين گونه شناسانده است: «ما عُبِد به الرحمنُ و اكتُسِبَ به الجنان؛ ۱ چيزى كه بِدان، خداى رحمان را بپرستند و به بهشت رسند». اين گونه شناساندن عقل، بر چه پايه اى استوار است؟ شارح درباره اين حديث، بر اين باور است كه: «اين تعريف، اشاره اى است به قوّه نظرى ـ كه آن را عقل نظرى نامند ـ و قوّه عملى ـ كه آن را عقل عملى نامند ـ ؛ چرا كه با اوّلى معارف الهى و احكام دينى و اخلاق نيك را مى شناسند و با دومى به آن معارف عمل مى كنند و ظاهر و باطن را مى پيرايند و با اين هر دو قوّه است كه عبادت خداوند سامان مى يابد و بهشت فرا چنگ مى آيد...». ۲
در نخستين نگاه، شايد چنان به ذهن آيد كه شارح در اين جا تقسيم بندى جديدى از عقل به دست داده است كه با آنچه تا كنون آمده، تفاوت اساسى دارد؛ ولى با اندكى ژرف نگرى در سخنان بعدى شارح، در مى يابيم كه دو عنوانِ «عقل نظرى» و «عقل

1.الكافى، ج ۱، ص ۱۱.

2.شرح ُاصول الكافى، ج ۱، ص ۷۴.

صفحه از 176