يك مناظره علمى در پاسخ علامه قاضى خضرى - صفحه 306

صحابه حتى اميرمؤمنان عليه السلام را كافر و خارج از اسلام مى دانستند به عنوان يكى از فرق شيعه معرفى مى كنند.
جاى سؤال است كه اين مطلب متضاد و متناقض چگونه براى ابومنصور مجهول و مستور مانده كه ممكن نيست فرد يا گروهى در عين اين كه مسلمان و از پيروان ائمه شيعه است معتقد به كفر همه صحابه حتى معتقد به كفر اميرمؤمنان عليه السلام باشد؟ شيعه اى كه در اميرمؤمنان عليه السلام به مقام عصمت هم قائل است!!
و حقا تنها تعصب است كه مى تواند هر امر محال را ممكن و هر مطلب غير معقول را معقول و كفر و عصمت را در يك فرد جمع نمايد!!
2. در تأليفات دانشمندان و علماى ديگرى كه قبل از ابومنصور درباره ملل و نحل دست به تأليف زده اند، از گروهى به نام «كامليه» اسمى به ميان نيامده است؛ مانند فرق الشيعه نوبختى (متوفاى 300 ـ 320ق) و مسلم است در صورت وجود چنين گروهى بدين نام و با چنين عقيده از ديد شخصيت با اطلاعى مانند نوبختى به دور نمى ماند و حداقل در مقام رد و اعتراض اشاره اى به اين عقيده و مؤسس آن مى نمود.
نه در كتاب هاى آراء و عقايد بلكه تا آن جا كه ما بررسى نموديم از شخصيت ابوكامل و پيروانش و تاريخ و محل زندگى آنان در كتب تاريخ و تراجم كوچك ترين اثرى به دست نيامد و در اين جا است كه اين گروه شكل عنقا را پيدا مى كند و گويا چنين گروه و مؤسس آن به جز در خيال ابومنصور خلق نگرديده و به جز در وهم او پديد نيامده است.

و اما راجع به شهرستانى

و اين كه او اهل تحقيق نبوده و در بيان مذاهب اسلامى به قول فخر رازى از ابو منصور تقليد و يا آنچه از افواه عوام و مردم كوچه و بازار شنيده در كتاب خويش نقل نموده است تنها به يك دليل روشن و قابل درك عموم اكتفا مى كنيم.
او در معرفى ائمه شيعه مى گويد: «... فقالوا الامام بعد موسى ابنه على الرضا ومشهده بطوس ثم بعده محمد التقى وهو في مقابر قريش ثم بعده على بن محمد

صفحه از 310