163
مباني شناخت

بنا بر اين ، ما مى خواهيم اثبات كنيم كه در وجود انسان ، سه مركز براى شناخت وجود دارد و تفاوت نمى كند كه ما اين مراكز را منابع شناخت يا دريچه هاى شناخت يا ابزار شناخت و يا راه هاى شناخت بناميم .
بحث را از نخستين منبع شناخت ، يعنى روزنه هاى حس ، آغاز مى كنيم .

روزنه هاى حس

حواس پنجگانه ، ۱ روزنه هايى هستند كه ابتدايى ترين و سطحى ترين شناخت ها از هستى را براى انسان ايجاد مى كنند . چنانچه هر يك از اين روزنه ها مسدود شود ، شناخت ويژه آن از انسان سلب مى گردد . سخن معروفى است كه «من فقد حِسّا فقد علما» ؛ ۲ يعنى كسى كه حسّى را از دست دهد ، علمى را از دست داده است . مثلاً اگر كسى چشم نداشته باشد و كور مادرزاد باشد ، علوم و ادراكات و شناخت هايى را كه ويژه حس بينايى است ، نمى تواند داشته باشد . او نمى تواند دريابد «رنگ» يعنى چه ؟ و زيبايى و زشتى چه مفهومى دارد ؟ و نيز كسى كه از آغار تولد حسّ شنوايى ندارد ، مفهوم آوازها و صداهاى زيبا و زشت را نمى تواند درك كند . همچنين كسى كه فاقد حس شامّه است بوها براى او نامفهوم است . و كسى كه فاقد حس ذائقه است مزه ها براى او معنا ندارد . و بالاخره كسى كه حس لامسه ندارد تفاوتى ميان نرمى و زبرى نمى تواند بگذارد .

1.نقل شده است كه روان شناسان مى گويند : «اگر درست فكر كنيم ، شعور و عقل به ما ثابت خواهد كرد كه حس گرمى با حس فشار و تماس ، كاملاً فرق دارد ، در صورتى كه ما قبلاً هر دو را لامسه مى دانستيم». تا كنون ده حس در انسان كشف شده است ؛ ولى در آينده ممكن است دانشمندان به وجود حواس ديگرى نيز پى ببرند. حواسى كه تا كنون كشف شده ، عبارت اند از : بينايى ، شنوايى ، لامسه ، چشايى (= ذائقه) ، شامه (=بويايى) ، سردى و گرمى ، تعادل و جهت يابى ، وضعى و عضلانى (= حس جنبش) ، اَلَمى (= رنج جسمانى) ، داخلى و درونى .

2.ابن عربى در كتاب تفسير خود (تفسير القرآن الكريم : ج ۱ ص ۵۶) اين سخن را به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت داده است .


مباني شناخت
162

بزرگ باز شود ، ديد بيشترى خواهيد داشت .
آن روزنه ها ، حواس پنجگانه است ، آن درِ كوچك ، عقل است و آن در بزرگ ، قلب .
كسى كه از روزنه هاى حواسّ پنجگانه مى خواهد به هستى نظر كند ، مانند همان كسى است كه در آن اتاق ، از آن روزنه هاى كوچك ، مى خواهد صحراى پهناور را مشاهده كند ، كه جز فضاى بسيار محدود و اندكى از صحراى بى كران هستى را نخواهد ديد ، و تنها آن مقدار از هستى را مى بيند و مى شناسد كه اين روزنه ها به او اجازه مى دهد؛ ولى ماوراى روزنه محسوسات براى او قابل شناخت نيست .
و كسى كه از دريچه عقل به صحراى بى پايان هستى مى نگرد ، مانند آن شخص است كه از در كوچك اتاق صحرا را مشاهده مى كند . گرچه افق ديد او وسيع تر از شخص اوّل است و ماوراى محسوسات براى او قابل شناسايى است ، ولى در هر حال ، شناخت او از هستى منحصر است به آنچه در برابر دريچه عقل او قرار دارد و ماوراى اين دريچه براى او قابل شناسايى نيست .
و كسى كه از دريچه قلب به صحراى بى نهايت هستى مى نگرد ، مانند آن كسى است كه در برابر در بزرگ اتاق ـ كه مشرف به بخش وسيعى از بيابان است ـ ، ايستاده است . وى هر چند همه بيابان بى پايان هستى را نمى تواند ببيند ، ولى بيشترين شناخت را از آن دارد و فضاى ديد او قابل مقايسه با فضاى ديد شخص اوّل و دوم نيست .
دريچه هاى اتاق ، نه با هم ارتباطى دارند و نه با كسى كه از اين دريچه ها به فضاى خارج مى نگرد؛ ولى دريچه هاى شناخت ، هم با يكديگر ارتباط دارند و هم با انسان ؛ بلكه در واقع چيزى جدا از حقيقت انسان نيستند .

  • نام منبع :
    مباني شناخت
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    دوم
تعداد بازدید : 494358
صفحه از 484
پرینت  ارسال به