ندارد و براى كسى كه كر است ، آواز بى مفهوم است؛ ولى اينان نبايد ديگران را با خود قياس كنند . كسانى كه چشم و گوششان سالم است ، مفهوم رنگ ها و صداها را درك مى كنند .
پاسخ آنان هم كه مدّعى اند راهى براى شناخت هستى به غير از حس وجود ندارد ، دقيقا همان پاسخى است كه به افراد كور در مورد شناخت رنگ ها و به اشخاص كر در مورد شناخت آوازها بايد داد .
از كسانى كه ديده عقلشان كور و گوش دلشان كر است نبايد انتظار داشت كه حقايق عقلى و قلبى را ادراك كنند؛ آنان همانند حيوانات از شناخت هاى عقلى و قلبى محروم اند ، بنا بر اين ، در پاسخ اين ادعاى آنان كه تنها راه شناخت حس است ، بايد گفت كه درست مى گوييد ، ولى در مورد خودتان ، در مورد شما كه ديده عقلتان كور و گوش قلبتان كر است ، قطعا حقايق عقلى و قلبى و موجوداتى كه راه شناخت آنها عقل و قلب است (مانند خداى تبارك و تعالى و هرچه كه نامحسوس است) مفهوم ندارد ، ولى ديگران را با خود قياس مكنيد . آنان كه ديده عقلشان مى بيند و گوش دلشان مى شنود ، اين حقايق را درك مى كنند . بنا بر اين ، مگوييد كه بجز ماده در جهان چيزى نيست ، بلكه بگوييد : ما بجز ماده در جهان چيزى را درك نمى كنيم .
در اين جا اين سؤال پيش مى آيد كه چرا ديده عقل ماديون كور و گوش دل آنان كر است؟و چرا خداوند به ماديون قدرت شناخت هاى عقلى و قلبى عنايت نمى كند تا آنان نيز ، مانند الهيّون بتوانند حقايق هستى را ، آن چنان كه هست ، بشناسند و باور كنند؟
پاسخ آن است كه خداوند به همه آدميان ، بدون استثنا سه منبع شناخت عنايت كرده است؛ هم حس داده ، هم عقل و هم قلب . خداوند هيچ كس را كور و كر نيافريده است ، بلكه اين انسان است كه موجب كورى و كرى خود و