عشق تعصب مى آورد ، و عاشق نسبت به معشوق تعصب پيدا مى كند و زشتى ها و عيب هاى او را نمى بيند . عشق ، نازيبا را زيبا مى نمايد ، و گاه حتى عيب ها و زشتى هاى معشوق در ديده عاشق نيكويى و زيبايى جلوه مى كند .
كينه و بغض نيز تعصب زاست . انسان وقتى كينه كسى را به دل گرفت ، نسبت به او تعصب پيدا مى كند و خوبى ها و زيبايى هاى مبغوض را نمى بيند ، و گاه حتّى زيبايى هاى او در نظرش نازيبا و زشت جلوه مى كند .
مانعيت عشق و كينه از شناخت هاى عقلى ، گاه به قدرى شدت مى يابد كه شناخت هاى حسى را نيز از انسان زايل مى كند . به گونه اى كه چشم درست نمى بيند ، گوش درست نمى شنود و چشم ، زيبا را نازيبا ، و يا به عكس ، نازيبا را زيبا مى بيند .
در داستان ليلى و مجنون آمده است كه كسى به ليلى مى گويد كه تو زيبايىِ فوق العاده اى ندارى ، ولى مجنون اين گونه خود را براى تو هلاك مى كند! ليلى پاسخ مى دهد : چون تو مجنون نيستى نمى توانى بفهمى كه من چقدر زيبايم؛ برو مجنون شو تا زيباييم را دريابى .
گفت ليلى را خليفه كان تويىكز تو مجنون شد پريشان و غوى؟
از دگر خوبان ، تو افزون نيستىگفت : خامش ؛ چون تو مجنون نيستى
مجنون خود در پاسخ اعتراض به زيبا نبودن ليلى چنين مى گويد :
اگر در مردمِ چشمم نشينىبه غير از خوبى ليلى نبينى
حجاب عشق ، نه مى گذارد عاشق معشوق را درست ببيند ، و نه مى گذارد عاشق چيزى جز معشوق را ببيند ، و به چيزى جز او بينديشد . اگر اين حجاب برداشته شود ، آن وقت است كه عاشق ، هم مى تواند معشوق را ، آنچنان كه