قدرى زياد باشد كه در اثر آن چراغ عقل كاملاً تيره و جوهر اين گوهر گران بهاى انسانيت فاسد شود ، خاموشى آن هميشگى خواهد بود و آدمى براى هميشه از استضائه از اين چراغ محروم مى گردد .
در آغاز ، وقتى انسان خشمگين مى شود و در اثر خشم نابجا ، كار ناشايسته اى انجام مى دهد ، پس از برطرف شدن خشم ، بلافاصله از كارهايى كه در حال عصبانيت انجام داده است ، پشيمان مى شود . اين پشيمانى ، علامت آن است كه خاموشىِ چراغ عقل موقت بوده است . در عين حال ، خشم نابجا حكايت از بيمارى اخلاقى شخص خشمگين مى كند .
اگر اين بيمارى علاج نشود ، خشم هاى پى در پى و ارتكاب كارهاى ناشايسته اى كه معلول و مقتضاى آن است ، به تدريج جوهر آينه عقل را فاسد مى كنند ، به گونه اى كه ديگر قابل اصلاح و پاكسازى نخواهد بود . در اين صورت ، كينه و انتقام و خشم نابجا ، ملكه راسخه نفسانى و طبيعت ثانويه انسان مى گردد و هوس ، در قالب نفرت ، چنان بر آدمى غلبه مى كند كه او را به درنده اى خطرناك و ديوى خون آشام تبديل مى نمايد . و از اين پس نه تنها از كارهاى ناشايسته اى كه در حال خشم انجام داده است ، شرمنده و پشيمان نمى شود ، بلكه احساس لذت و سرور مى كند و به آن مى بالد!
منافقى كه به آسانىِ آب خوردن ، مردم بى گناه كوچه و بازار را ترور مى كند و اتوبوس را با سرنشينان آن به آتش مى كشد و زن باردار و كودك شيرخوار را با آتش خشمِ به اصطلاح انقلابى خود مى سوزاند و احساس شرم و ناراحتى نمى كند ، از ابتدا ديوسيرت و خون آشام نبوده است . او قبل از غلبه خشم و كينه اى چنين شوم ، حتى از زدن يك سيلى نابجا احساس شرم و ناراحتى مى كرد ، ولى اكنون حجاب كينه چنان بر عقل او چيره شده و آينه عقلش چنان زنگار گرفته كه ساده ترين معارف و شناخت هاى عقلى را از او سلب كرده است