ريشه همه موانع شناخت ، هوس است و اگر انسان بخواهد موانع شناخت هاى عقلى و قلبى را كه اساس انحطاط و آلودگى هاى اوست ، به طور قطعى و بنيادين علاج كند ، بايد ريشه هوس را از عمق وجود خود بركند و جلو هوا و هوس خود را بگيرد . از اين رو قرآن كريم تصريح مى كند كه :
«فَأَمَّا مَن طَغَى * وَ ءَاثَرَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا * فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِىَ الْمَأْوَى * وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى .۱
يعنى اهل دوزخ كسانى هستند كه طغيان مى كنند و زندگى و لذت دنيا را انتخاب مى كنند و در مقام تعارض دنيا و آخرت ، دنيا را ترجيح مى دهند. اما اهل بهشت كسانى هستند كه از مقام پروردگار خود بيم دارند و نفس خود را از هوسرانى باز مى دارند. اگر ريشه هوس قطع نشود و هوس ، خداى انسان شود ، انسان اهل دوزخ و اگر قطع شود ، اهل بهشت است» .
بت هوس در بتكده دل
هوس چگونه بت انسان مى شود و قلب انسان كه بايد عرش رحمان باشد ، بتكده هوس مى گردد ، و به تعبير قرآن ، هوس خداى انسان مى شود؟
در آغاز هوسرانى و در گام هاى نخست پيروى از نفس ، غبارها و زنگارهاى آينه عقل اندك است . عقل مى گويد مكن ، هوس مى گويد بكن؛ عقل مى گويد مرو ، هوس مى گويد برو . هوسران ، فرياد عقل را مى شنود ، ولى از آن اطاعت نمى كند و به حركت خود در مسير هوس ادامه مى دهد . يك بار اطاعت از هوس ، دوبار ، ده بار و . . .به تدريج زنگارهاى هوس ، آينه عقل را چنان تيره مى كند كه واقع نمايى از آن سلب مى گردد و آن قدر دوده هاى هوس اطراف چراغ عقل را مى گيرد كه به كلى بى فروغ مى شود و كمترين روشنايى از آن ساطع نمى گردد .