35
مباني شناخت

و اما دانشجويان بر راه رستگارى ، بنا بر توصيف امام على عليه السلام در سخنش با كميل بن زياد نخعى ، اندك اند ، آنان كسانى هستند كه از دانش ، سوء استفاده نمى كنند ، ابزار دينى را براى دستيابى به دنيا به كار نمى گيرند ، با نخستين برخورد با شبهه ، در دلشان ترديد راه نمى يابد ، حريص لذت ها نيستند ، رهبرى خود را به شهوت ها واگذار نكرده اند و شيفته ثروت اندوزى و گنج طلبى نيستند . . . . به خدا سوگند ، شمار اينان ، اندك است .
اينچنين ، مشاهده مى كنيم كه امام عليه السلام با مردمانى سر و كار داشته كه اهل تميز و تحقيق نبوده اند ؛ يعنى نه عالِم ربّانى بوده اند و نه جوينده دانش .
بلكه مردمانى پيرو و مقلّد شخصيت ها بوده اند ، كه با آنان بر پايه عقل و انديشه و معرفت ، ارتباط بر قرار نكرده بودند ؛ مردمانى با رابطه اى استوار بر پايه پيروى كه به هر جا كه آنان مى كشيدند ، مى رفتند . امام على عليه السلام با مردمانى زندگى مى كرد كه نمى خواستند و يا نمى توانستند بفهمند كه شخصيت هايى كه اينان پيروى شان مى كنند ، در خطا و لغزش قرار دارند ، و عقلشان يارى نمى كرد تا بفهمند كه ممكن است طلحه و زبير ، اشتباه كنند و يا اين كه مقدّسان نهروان ، معصوم از لغزش نيستند .
در آن روزگار ، شرايط اجتماعى آنچنان پيچيده و بغرنج بود كه برخى گمان نمى كردند معاويه بر اشتباه است . در نبرد جَمَل ، حارث بن حوط ، پرسشى را در برابر امام عليه السلام مطرح مى كند كه بر سطح فكرى مسلمانان آن روز ، دلالت دارد . او وقتى عايشه (اُمّ المؤمنين) را فرمانده سپاه مقابل يافت و چهره هاى پيشتاز در مسلمانى چون :طلحه و زبير ۱ را ديد كه در ركاب عايشه شمشير مى زنند ، نتوانست تصوّر كند كه اين چهره هاى شاخص در اسلام ، در نبرد با على عليه السلام به خطا رفته اند . از اين رو نزد امام عليه السلام آمد و گفت :

1.زبير ، به جهت گذشته اش ، بر طلحه برترى داشت و در حادثه سقيفه ، از متحصّنان در خانه امام على عليه السلام و از ياران ايشان بود.


مباني شناخت
34

كرده است . ۱
امام عليه السلام دسته سوم را كه به خود فرصت تفكّر و تحقيق نمى دهند ، به «پشه هاى سرگردان» تشبيه كرده كه به دنبال نادانى بزرگ تر از خويش اند تا از او تغذيه كنند ؛ پشه هايى كه با هر صدايى مى پرند ، بدون آن كه صاحب صدا را بشناسند و بدانند حق است يا باطل . اين گروه ، مانند پشه هايند كه باد ، آنها را به حركت در مى آورد و به هر سو كه بوزد ، با آن حركت مى كنند .
امام عليه السلام ريشه سقوط اين مردم را در اين مرتبه از خوارى ، پرتو نگرفتن از فروغ دانش و مبتنى نبودن عقايد و انديشه هاى آنان بر پايه هاى استوار و محكم ، مى داند .
اين دسته بندى افراد جامعه ، از پيامبر صلى الله عليه و آله نيز گزارش شده است ، با اين تفاوت كه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله در قالب امر است و سخن امام على عليه السلام در قالب خبر ؛ يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله به مسلمانان دستور مى دهد كه يا عالِم (دانا) باشند و يا جوينده دانش و اجازه نمى دهد «اِمَّعه (مقلّدِ كور)» باشند و امام على عليه السلام خبر مى دهد كه مسلمانان در زمان او سه گروه اند : عالِم ربّانى ، دانشجو بر راه رستگارى ، و پشه هاى سرگردان .
مقصود امام على عليه السلام از «هَمَجٌ رَعاع (پشه هاى سرگردان)» ، همان «اِمَّعة» در سخن پيامبر است ؛ كسانى كه انديشه و عقيده اى مستقل از ديگران ندارند و به همين جهت است كه اينان خطرناك ترين دشمنان حكومت حق و عدالت اند . ۲
آنچه امام على عليه السلام را مى آزرْد ، اين بود كه بيشتر مردمان زمانه اش ، از گروه سوم بودند ، يعنى از گروه «إِمَّعة» و «هَمَجٌ رَعاع» كه از استقلال فكرى و عقيدتى ، تهى هستند و با هر بادى به سمتى مى روند .

1.القاموس المحيط : ج ۳ ص ۳۰ .

2.ر . ك : ص ۱۷ (تقليد در عقايد از منظر اسلام) .

  • نام منبع :
    مباني شناخت
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    دوم
تعداد بازدید : 520457
صفحه از 484
پرینت  ارسال به