65
مباني شناخت

بشرند ؛ زيرا همچنان كه در آيينه ناهموار ، اشعه نور ، كج و منحرف مى شود و تصاوير در آن ، زشت و ناهنجار مى گردند ، در ذهن انسان هم محسوسات و معقولات ، تحريف و تضييع مى شوند .
مثلاً ، آدمى ذهنش مايل است همه امور را منظّم و كامل بداند و ميان آنها مشابهت هاى بيجا قائل شود ، چنان كه چون دايره و كره را مى پسندد ، حكم به كروى بودن جهان و دايره بودن حركات اجزاى آن مى نمايد ، و نيز در هر چيز ، قياس به نفْس مى كند و براى همه امور ، علّت غايى مى پندارد ، و نيز در هر امر ، بدون تحقيق و تأمّل ، عقيده اى اختيار مى كند و براى درستى آن ، همواره مؤيّداتى مى جويد و به مضعِّفات ، توجّه نمى نمايد (براى نمونه ، يك بار كه خواب به واقعيت مى پيوندد ، آن را مأخذ مى گيرد ؛ امّا صد بار را كه به واقعيت نمى پيوندد ، به ياد نمى آورد) و به عقايدى كه اختيار كرده ، پايبند و متعصّب مى گردد و غالبا انصاف را از دست مى دهد و از روى عواطف و نفسانيت حكم مى كند و غرور و نخوت و ترس و خشم و شهوت ، در آراى آن ، دخالت تام دارند . حواسّ انسان هم كه منشأ علم اويند ، قاصرند و به خطا مى روند و آدمى حاضر نمى شود كه با تأمّل و تعمّق ، خطاى آنها را اصلاح كند ؛ نيز ظاهربين اند و به عمق مطالب نمى روند و به جاى اين كه امور طبيعت را تشريح كنند ، همواره به تجريدات ذهنى مى پردازند و امور تجريدى (انتزاعى) ذهن خود را حقيقت مى پندارند .
قسم دوم ، بت هاى شخصى هستند ، يعنى خطاهايى كه اشخاص به مقتضاى طبيعت اختصاصى خود به آن دچار مى شوند ، مانند اين كه هر كس به امرى دل بستگى پيدا مى كند و آن را محور عقايد خود قرار مى دهد ، چنان كه ارسطو شيفته منطق شد و فلسفه خود را بر آن مبتنى ساخت ، يا بعضى كسان ، متوجّه مشابهت ها و جمع امورند و بعضى ديگر همواره به اختلافات و تفريق ، توجّه دارند ، و نيز بعضى در هر باب ، حكم جزمى مى كنند و برخى ، ترديد و تأمّل


مباني شناخت
64

ارسطو ، وسيله كشف مجهولات نيست ، و اهمّيتى را كه اهل اسكولاستيك به آن مى داده اند ، ندارد و نشايد كه قسمت بزرگ تر اوقات خود را در راه معرفت ، صرف آن سازند .
بدين صورت ، بيكن و دكارت ، توجّه داده اند كه خطا ممكن است از دو راه در استدلال ، نفوذ كند : يكى ، از ناحيه مقدّماتى كه ذهن ، معلوم فرض مى كند و آنها را پايه استدلال قرار مى دهد ، كه اين مقدّمات به منزله مواد و مصالح استدلال محسوب مى شوند ، و ديگرى ، از ناحيه شكل ، صورت و يا ترتيبى كه ذهن ، مواد را در آن قرار مى دهد .
خطاسنجى در منطق ارسطو ، مربوط به «صورت» استدلال است و بدين جهت ، منطق ارسطو ، منطق صورى يا منطق صورت ، نام گرفته است و اين منطق ، خطاسنجى براى مواد و لوازم آن را منظور نكرده است ، با اين كه براى مصونيت فكر از خطا و پالايش عقيده ، بايد خطاسنجى براى مقدّمات و موادّ اوّليه استدلال ، منظور گردد ؛ چرا كه عقل سليم ، قواعد منطقى را فطرتا به كار مى برد ، گرچه از اصطلاحات منطقى برخوردار نباشد .
از سوى ديگر ، منطق نوينى كه بيكن براى خطاسنجى موادّ استدلال و لوازم آن به كار گرفت ، در «پرهيز از موانع كشف حقيقت» تبلور مى يابد . او اين موانع را با عناوين : بت هاى طايفه اى ، بت هاى شخصى ، بت هاى بازارى و بت هاى نمايشى ، تعبير مى كند :
براى انسان در تحصيل علم ، مشكلات و موانعى در پيش است كه بايد از آنها بپرهيزد و مهم ترينِ آنها خطاهايى هستند كه ذهن به آنها مبتلا مى شود . از آن جا كه اين خطاها مايه گم راهى انسان هستند ، بيكن آنها را «بت» مى خواند و به چهار قسم ، تقسيم مى كند :
قسم نخست ، بت هاى طايفه اى هستند ، يعنى خطاهايى كه از خصايص طبع

  • نام منبع :
    مباني شناخت
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    دوم
تعداد بازدید : 520077
صفحه از 484
پرینت  ارسال به