ماهيت عقل ازديدگاه ملّاصدرا و علّامه مجلسى،با تأكيد بر شروح آنها... - صفحه 58

ج. عقل بالفعل

مرتبه اى از عقل كه بالفعل بودنش براى تمامى معقولات يا بيشتر آنهاست؛ يعنى وجود نخستين كه بدان صورت براى مادّه، حسّى بوده است، دگرگونى يافته و به وجود دومى و فطرت ثانوى جديدى كه به واسطه آن در ذاتش با معقولات جدا شده اى ، اتّحاد يافته است. پس عقل و عاقل و معقول بودن آن، يك چيز است، بدون اختلاف حيثيتى كه موجب كثرت در ذات و وجود گردد.

د. عقل مستفاد

مرتبه اى از اين ذات است كه هرگاه بخواهد، اين معقولات مفصّل را تعقّل مى نمايد و بدون آن كه نياز به جدا ساختن و تجريد و رنج به دست آوردن دوباره داشته باشد، حاضر مى نمايد. چون او را ملكه اتّصال به عقل فعّال، حاصل شده، از اين رو، وقتى به عقل فعّال مى نگرد، آن را حاضر مى يابد. ملّاصدرا اين معنا از عقل را با دو حديث از احاديث كتاب عقل و جهل الكافى، قابل انطباق مى داند:
اوّل، بخش پايانى حديث يازدهم است كه بر اساس آن، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم مى فرمايد:
خدا به بندگانش چيزى بهتر از عقل نبخشيده است؛ زيرا خوابيدن عاقل، از شب بيدارى جاهل و در منزل بودن عاقل، از مسافرت جاهل (به سوى حج و جهاد) بهتر است. خدا هيچ پيغمبر و رسولى را جز به تكميل عقل، مبعوث نساخته و عقل او برتر از عقول تمام امّتش خواهد بود و آنچه پيغمبر در خاطر دارد، بر تلاش تلاشگران ترجيح دارد. و تا بنده اى واجبات را به عقل خود در نيابد، آنها را انجام نداده است. همه عابدان در فضيلت، به پاى عاقل نمى رسند . عُقلا همان صاحبان خردند كه خداوند درباره ايشان فرموده: تنها صاحبان خرد، اندرز مى گيرند. ملّاصدرا در توضيح اين بخش از حديث، چگونگى انطباق معناى پنجم با اين قسمت از حديث را اين گونه توضيح داده است:
بيان پيامبر صلى الله عليه و آله كه فرمود: «و عاقلان، همان صاحبان خردند»، مراد از عقلى كه در اين جا گفته مى شود، آن عقلى نيست كه همگان فهم مى كنند؛ يعنى هر كس را كه داراى زيركى و هوشيارى در كار دنيا باشد، عاقل مى خوانند و نه آن غريزه اى كه با آن، انسان از چهارپايان امتياز مى يابد و نه آن چيزى كه در اخلاق از آن بحث مى شود؛ بلكه مراد از آن، مفهومى خواهد بود كه از بيان الهى استفاده مى شود: «تنها صاحبان خرد، اندرز مى گيرند». پس، از اين بيانْ دانسته مى شود كه عاقلان، همان مخصوصان به اهل ذكر، يعنى اهل علم و عرفان اند؛ چنان كه خداوند مى فرمايد: «اگر نمى دانيد، از اهل ذكر سؤال كنيد» و آنان همان استواران در علم اند، چنان كه خداوند مى فرمايد: «و استواران در علم، گويند به آن ايمان داريم؛ همه از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، اندرز نمى گيرند .» و آنان، حكيمان الهى اند چنان كه مى فرمايد: «حكمت را به هر كه خواهد دهد و به هر كه حكمت داده شود، خوبى فراوان اعطا شده و جز خردمندان، اندرز نمى گيرند.» و اين، جز داناى حكيم و فرزانه استوار در علم و كامل در حكمت و ايمان نيست. پس عقلى كه در اوست، آخرين عقلى كه در معرفت نفس بيان خواهد شد، خواهد بود. دوم، حديث دوازدهم از احاديث 34 گانه كتاب عقل و جهل است كه بر اساس آن، امام كاظم عليه السلام صاحبان عقل را هدايت يافتگان برشمرده و در عالى ترين فراز اين حديث، از عقل، به عنوان هم تراز رسولان و رسول باطنى، ياد كرده و كسانى را كه تعقّل نمى كنند، مورد نكوهش قرار داده است. ملّاصدرا در شرح اين حديث، اين گونه معناى پنجم را با آن انطباق داده است:
اين حديث، اشتمال بر بيان حقيقت عقل، به همان معنايى كه گفته شد دارد؛ يعنى مرتبه چهارم از عقل هاى چهارگانه كه در علم نفس بيان شده و بزرگ ترين صفات و خواص و ستايش خداوند و معارف بلند قرآنى و اهداف شريف الهى را دربردارد كه همانند آن، در بسيارى از كتب عرفا يافت نمى شود و شبيه آن نيز در نتايج نظريه هاى دانشمندان صاحب نظر نكته سنج ديده نشده، جز آن كه از يكى از ائمّه اطهار عليهم السلام نقل شده باشد و يا از جهت سند از طريق آنان (شيعه) و يا از طريق عامّه (اهل سنّت) به رسول اكرم صلى الله عليه و آله برسد.

صفحه از 76