فصل چهارم : نقد و بررسى ديدگاه هاى ملّاصدرا و علّامه مجلسى، در تطبيق معانى عقل بر روايات عقل و جهل «الكافى»
الف. نقد ديدگاه هاى ملّاصدرا
همان طور كه در فصل دوم گذشت، ملّاصدرا، شش معنا براى عقل برشمرد كه معانى اوّل و دوم، مطابق هيچ يك از روايات نبود و معناى سوم، مطابق با روايت سوم و چهارم كتاب عقل و جهل الكافى بود.
در نقد ديدگاه هاى ايشان در چگونگى تطبيق معناى سوم (عقلى كه در كتب اخلاق مورد نظر است) بر روايت چهارم ـ كه در آن، امام رضا عليه السلام عقل هر كس را دوست او و جهل هر كس را دشمن او دانسته است ـ ، مى توان گفت كه هر يك از معانى پنج گانه اوّل مورد نظر ملّاصدرا را مى توان بر اين روايتْ حمل كرد و منحصر كردن آن، به معنايى از عقل كه در كتاب اخلاق از آن سخن به ميان مى آيد و منظور از آن، بخشى از نفس است كه به سبب مواظبت بر اعتقاد، به تدريج حاصل مى شود، چندان صحيح به نظر نمى رسد؛ زيرا معناى اوّل كه همان غريزه جداكننده انسان از چهارپايان است، نيز مى تواند مصداقى براى وجود حسّ دوستى در انسان باشد.
همچنين معناى دوم كه عبارت است از مراتب اوّليه اى كه نزد همگان يا بيشتر مردم، شهرت دارد، نظير علم بديهى به اين كه عدد دو، دو برابر عدد يك است. عقل به اين معنا نيز مى تواند مصداق وجود دوستى در انسان و مطابق با همان معنا باشد.
درباره تطبيق معناى چهارم عقل از ديدگاه ملّاصدرا كه آن را با عقل در روايت چهارم، مطابق دانسته، نيز همان سخن بالا صادق است.
امّا بنا بر نظر ملّاصدرا، معناى پنجم كه همان عقل مورد بحث در كتاب نفس است و داراى مراتب چهارگانه بالقوّه، بالملكه، بالفعل و مستفاد است، با روايت يازدهم كتاب عقل و جهل الكافى، قابل تطبيق بود. در اين روايت، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم، عقل را بهترين چيزى كه بين بندگان تقسيم شده، مى داند و عقلا را همان اُولوالألباب برشمرده است.
در نقد ديدگاه ملّاصدرا بايد گفت كه بى شك، مقصود از عقل در اين جمله پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم، يكى از بالاترين مراتب عقل است؛ امّا اگر بخواهيم آن را منحصر در معناى پنجم بدانيم، اين كار، صحيح نيست ؛ زيرا معانى اوّل و سوم نيز قابل حمل بر اين روايت اند. يعنى مى توان گفت كه مقصود از عقل در روايت، غريزه جدا كننده انسان از چهارپايان است.
همچنين مى تواند به معناى عقل مورد نظر در كتاب اخلاق باشد؛ زيرا كسانى كه بر اثر مواظبت تدريجى بر اعتقادات صحيح و انجام دادن مستمر كارهاى ادارى، به چنين عقلى دست يافته اند، صاحبان خردند.
روايت ديگرى را كه ملّاصدرا قابل انطباق به معناى پنجم (البته مرتبه چهارم آن، يعنى عقل مستفاد) دانسته بود، روايت دوازدهم كتاب عقل و جهل الكافى است كه در آن، امام كاظم عليه السلام صاحبان عقل را هدايت يافتگان به وسيله عقل دانسته و عقل را هم تراز رسولان ظاهر و به عنوان رسول باطنى برشمرده است.
در نقد ديدگاه ملّاصدرا بايد گفت كه اولاً، ايشان براى اين تطبيق، هيچ دليلى اقامه نكرده است؛ ثانيا، درباره عقل مستفاد، سخن از اين است كه نفس تكامل يافته، هنگامى كه بخواهد مقولات را تفصيلاً درك كند، آنها را بدون نياز به نزع و تجريد و تحمّل مشقّت كسبى جديد، حاضر خواهد كرد. البته اين تعريف، مفاهيمى همچون: نياز به نزع و تجريد، عقل فعّال، ملكه، اتّصال به عقل فعّال و مستغرق شدن دائم در شهود پروردگار را دربردارد كه هيچ يك، قابل انطباق بر حديث ياد شده نيستند؛ ثالثا، اگر بپذيريم كه معناى پنجم، قابل حمل بر اين حديث است، منحصر كردن حديثْ در اين معنا، صحيح نيست؛ زيرا هر يك از معانى اوّل، دوم و سوم نيز بر آن، قابل انطباق است.
معناى ششم مورد نظر ملّاصدرا كه عبارت بود از موجود قديمى كه جز به مبدع خود (يعنى خداوند) به هيچ چيزى وابسته نيست و تمامش نور و خير است، با دو روايت، انطباق داده شده بود: يكى روايت اوّل است كه امام باقر عليه السلام در آن فرموده: وقتى خداوند، عقل را آفريد، از او بازپرسى كرد و گفت: پيش آى! پيش آمد. گفت: بازگرد! بازگشت. پس فرمود: مخلوقى از تو محبوب تر نيافريدم... .
در نقد اين تطبيق بايد گفت كه اولاً، ايشان عقل را اوّلين آفريده و دومين موجود دانسته است، با اين كه هيچ مستندى در اين باره ارائه نكرده است؛ ثانيا، ايشان عقل ششم را موجودى مى داند كه هيچ گونه تعلّقى به غير آفريننده اش و در حقيقت، به ماده ندارد و... . اين تعريف نيز برگرفته از معناى لغوى نيست و دليلى بر حمل آن بر روايت ياد شده نداريم؛ ثالثا، بنا بر پذيرش اين معنا، عقل، هيچ تعلّقى به ماده و بدن نخواهد داشت، در حالى كه در روايت آمده كه خداوند، عقل را به طور كامل، به كسى مى دهد كه او را دوست بدارد و اين جمله، صريح در اين است كه عقل، در مرحله اى، به نفس و روح، وابسته است.
روايت ديگرى كه ملّاصدرا بر اين معنا، توافق حمل دانسته بود، روايت چهاردهم كتاب عقل و جهل الكافى است كه در آن، امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
خداوند، عقل را از نور خويش، از طرف راست عرش آفريد و آن مخلوق اوّل، از روحانيون است... .
در نقد اين تطبيق بايد گفت كه همان اشكالات دوم و سوم كه در تطبيق روايت قبلى، بر معناى ششم گفته شد، اين جا نيز وارد است.