بررسى احاديث باب « حركت و انتقال » در « الكافى » - صفحه 208

مقدّمه

كلينى رحمه الله يكى از باب هاى «كتاب التوحيد» را در اصول الكافى، به احاديثى درباره حركت و انتقال اختصاص داده و در اين باب، ده روايت نقل كرده است. عنوان اين باب، عام و كلّى به نظر مى رسد، تا جايى كه گمان مى رود درباره حركت آسمان ها يا زمين و يا انسان هاست؟ امّا با بررسى روايات آن، به دست مى آيد كه در باره حركت و انتقال خداوند عز و جل از جايى به جايى است و در توصيف بارى تعالى، به چگونگى حضور او در ميان موجودات و معناى قرب و بُعد وى بويژه در ميان انسان ها پرداخته و به شبهات مربوط به آن، پاسخ داده است.
كلينى پس از بحث درباره فضل علم و مذمّت جهل، در بحث توحيد، رواياتى را با موضوعاتى بدين ترتيب آورده است: تبيين چگونگىِ عالم و بيان حدوث و شيئيت آن، نفى مكان و نسبت از خداوند، ابطال رؤيت و جسمانيت او، بيان صفت ذات و حدوث اسما، و بيان معانى اسماى الاهى و اشتقاقات آنها. روشن است كه بحث در توصيف خداوند، نفى حركت و جابه جايى او، داراى اهمّيت به سزايى است. به همين دليل، نخستين روايتى كه كلينى در باب انتقال و حركت ذكر مى كند، در پاسخ به شبهه گروهى است كه گمان مى كنند خداوند، به آسمان دنيا نزول مى كند. در اين روايت، امام كاظم عليه السلام توضيح مى دهد كه خداوند، به آسمان دنيا نازل نمى شود و احتياجى هم به نزول ندارد. براى حضرت حق، همان گونه كه نزديكى و دورى معنا ندارد، نزول هم معنايى ندارد؛ چون خداوند در همه جا حضور دارد. او به چيزى احتياج ندارد؛ بلكه موجودات، به او نيازمندند .
روايات ديگر اين باب نيز در همين سياق، بيانگر مسائلى ديگر درباره اوصاف سلبى خداوند هستند؛ همانند اين كه خداوند، وجود قائم بر ذات است و از اين رو، احتياجى به مكان و حركت در اركان و جوارح ندارد. روايت سوم، در پاسخ به شبهاتى در باره حضور و غيبت خداوند است كه يكى از ملحدين معاصر امام صادق عليه السلام مطرح مى كرده است. آن حضرت توضيح مى دهد كه خداوند در برابر آفريده هاى خود، شاهد است و براى او حضور و غيبت معنا ندارد. او از رگ گردن انسان، به انسان نزديك تر است، كلام آنان را مى شنود و اشخاص را مى بيند و به اسرار آنان آگاه است.
روايت چهارم كه از امام هادى عليه السلام نقل شده، درباره استواى خداوند بر عرش است و روايت پنجم، در چگونگى شنيدن خداوند و حضور او در ميان مردم است تا جايى كه هر گاه نجوايى مى كنند، اگر سه نفر باشند، چهارمىِ آنان خداوند است و اگر چهار نفر باشند، پنجمىِ آنان خداوند است. روايت ششم و هفتم و هشتم نيز ادامه توضيحات روايت پنجم و در تفسير آيه «الرَّحْمَـنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» است. روايت نهم و دهم، در باره بخش ديگرى از مباحث ناظر به اين موضوع است.
بنا بر اين، روشن است كه كلينى، اين روايات را براى تبيين صفات خداوند نقل كرده و با روشى آنها را چيده است كه معاصران، معناى آنها را بفهمند و دچار تشبيه و تجسيم نشوند .
روش اين تحقيق، چنين است كه يكايك اين روايات، نقل و ترجمه شود و سپس براى شرح و توضيح آن، از مشهورترين شرح هاى اصول الكافى ـ يعنى مرآة العقول علّامه محمّد باقر مجلسى و توضيحات ملّا محسن فيض كاشانى در الوافى ـ استفاده شود؛ گرچه شرح برخى از مطالب در الوافى يا مرآة العقول نيامده است. همچنين، گاهى از توضيحاتى استفاده شده است كه محقّقانى مانند على اكبر غفارى، در پاورقى الكافى آورده اند.
كار ديگرى كه در اين تحقيق انجام گرفته، بررسى اسناد اين روايات از حيث وثاقت و ضعف راويان است. در اين باره، از مهم ترين كتاب هاى رجالى معاصر، مانند معجم الرجال آية اللّه خويى، استفاده شده است. افزون بر اينها، در پايان، اين روايات، بر قرآن عرضه شده اند و در يك ارزيابىِ اجمالى، نشان داده شده است كه هر چند خبر واحد هستند و بايد ارزش سندىِ آنها بررسى شود، امّا موافقت مضمونشان يا موافق با قرآن كريم است و يا دست كم، مخالفتى با كتاب ندارد.
اين تحقيق نشان مى دهد كه مى توان با اين روش، باب هاى ديگر الكافى را نيز شرح و تحليل كرد و نشان داد كه معارف نقل شده از اهل بيت عليهم السلام در شرح عقايد قرآنى، چگونه در پيشگيرى از انحراف به سوى تشبيه و تجسيم تأثير گذاشته و مواليان اهل بيت عليهم السلام به بركت اين آموزه ها، دچار مشكلات اعتقادىِ سلفيه و اصحاب حديث و گروه هايى چون مجسّمه و حشويه نشده اند.
اكنون به ترتيب، به نقل و بررسى روايات اين باب مى پردازيم و هر يك را پس از ترجمه، شرح مى دهيم.

صفحه از 240