بررسى احاديث باب « حركت و انتقال » در « الكافى » - صفحه 211

۰.جعفرى مى گويد:در خدمت امام كاظم عليه السلام گفته شد: مردمى عقيده دارند كه خداى تبارك و تعالى، به آسمان پايين فرود مى آيد.
حضرت فرمود: «خدا فرود نمى يايد و نيازى به فرود آمدن ندارد. ديدگاه او نسبت به نزديك و دور، برابر است. هيچ نزديكى از او دور نشده و هيچ دورى به او نزديك نگشته است. او به چيزى نياز ندارد؛ بلكه نياز همه، به اوست. او عطا كننده است كه شايسته پرستش، كسى جز او نيست و عزيز و حكيم است. اما گفته وصف كنندگانى كه گويند: خداى تبارك و تعالى فرود مى آيد [، درست نيست]. اين سخن را كسى مى گويد كه خدا را به كاهش و فزونى نسبت مى دهد. به علاوه، هر متحرّكى، احتياج به محرّك يا وسيله حركت دارد. كسى كه اين گمان ها را به خدا مى بَرَد، هلاك مى گردد. بپرهيزيد از اين كه راجع به صفات خدا، در حدّ معيّنى بايستيد كه او را به كاهش يا فزونى، تحريك يا تحرّك، انتقال يا فرودآمدن، يا برخاستن و نشستن، محدود مى كند. خدا از توصيف واصفان و ستايشِ ستايندگان و توهّم متوهّمان، والاتر و گرامى تر است. «بر خداى عزيز مهربانى توكّل نما كه تو را هنگام ايستادن و گشتنت را ميان سجده كنندگان، مى بيند» ».

شرح از «الوافى»

نزول به آسمان دنيا، اشاره دارد به اين سخن كه گروهى از محدّثان روايت كرده اند : «همانا خداوند در نصفه آخر هر شب و در اوّل شب جمعه ، به آسمان دنيا نزول مى نمايد و ندا مى دهد كه: چه كسى دعاكننده است؟ آيا استغفار كننده اى هست؟ آيا درخواست كننده اى هست؟» .
اين سخن در بعضى از روايات ، چنين تأويل شده است كه : خداوند فرشته اى را نازل مى كند تا آن را ندا دهد. چنان كه اين مطالب در «كتاب الصلوة» نيز آمده است . از جمله تأويلات آن ، كه مناسب فهم خواص است ، تأويلى است كه استاد ما قدس سره آن را ذكر كرده است كه مراد از نزول خدا، نزول مبادى رحمت و عنايت او و اسباب فيض او و كرمش به آسمان دنياست كه جايگاه تقدير امور و تقسيم ارزاق است، و اين كه بعضى از اوقات خاص را بر بعضى ديگر ترجيح داده است ، به دليل شايستگىِ آن اوقات براى قبول فيض و رحمت و نزديكىِ استعداد آن در اوقات مخصوص است. نزول فاعل، كنايه از نزديكىِ استعداد قابل است.
عبارت «لم يبعد منه قريبٌ ولم يقرب منه بعيد» ، تأكيد براى نفى حركت و انتقال خداى سبحان است كه او از جايى به جايى منتقل نمى شود و نيز تحوّل از حالى به حالى ندارد و نسبت او به همه چيز ، هميشه نسبت واحدى است و تغيير و تبديلى نمى كند . نيز در فضل و قدرت و غنا و سعه او، نقص و زيادتى نيست ؛ زيرا كسى كه به مكانى نازل مى شود ، به ناچار، نزولش بايد براى هدفى باشد كه به وسيله رسيدن به آن، كامل مى شود ، و نياز به كامل شدن ، نقص است و به زياد شدن احتياج دارد . نيز كمال و زياد شدن ، نياز به كسى دارد كه او را حركت دهد ، چه حركت قسرى باشد و چه نفسانى؛ چرا كه در حركت جبرى ، نياز به جبراست و حركت نفسانى هم نياز به انگيزه دارد و اگر حركت طبيعى باشد ، پس احتياج به طبيعتى دارد كه به وسيله آن ، به حركت در آيد.
عبارت «الَّذِى يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ» ، استشهاد است به بيان احاطه علمىِ خداى سبحان بر اشياء و شهود بر آنها در همه احوال.

صفحه از 240